زنده باد امید

در ازدحام ِ این همه ظلمت ِ بی عصا
چراغِ راهم را از من گرفته اند
اما من
دیوار به دیوار
از لمس ِ معطر ِ ماه
به سایه روشن ِ خانه باز خواهم گشت.
پس زنده باد امید!

در تکلم ِ کورباش ِ کلمات
چشم های خسته ی مرا از من گرفته اند
اما من
اشاره به اشاره
از حیرت ِ بی باور ِ شب
به تشخیص ِ روشن ِ روز خواهم رسید.
پس زنده باد امید!

در تحمل ِ بی تاب ِ تشنگی
میل ِ به طعم ِ باران را از من گرفته اند
اما من
شبنم به شبنم
از دعای عجیب ِ آب
به کشف ِ بی پایان ِ دریا رسیده ام.
پس زنده باد امید!

در چه کنم های بی رفتن ِ سفر
صبوری سند باد را از من گرفته اند
اما من
گرداب به گرداب
از شوق ِ رسیدن به کرانه ی موعود
توفان های هزار هیولا را طی خواهم کرد.
پس زنده باد امید!

چراغ ها، چشم ها، کلمات
باران و کرانه را از من گرفته اند،
همه چیز
همه چیز را از من گرفته اند،
حتی نومیدی را ...
پس زنده باد امید!


" سیدعلی صالحی "


پ.ن : مرسی امین عزیز. واقعا لذت بردم.

نظرات 3 + ارسال نظر
امین یکشنبه 18 اسفند 1392 ساعت 08:58 ب.ظ

رو سر بنه به بالین ، تنهـــا مـــرا رهـــا کــن
تـــرک من خـــرابِ ، شــب گــردِ مبتــلا کــن

ماییم و مـوج ســودا ، شـب تـا بــه روز تنهــا
خواهـــی بیــا ببخشا ، خـواهی برو جفا کن

از مـن گـریــز تـــا تـو ، هـــم در بـــلا نیفتـــی
بگـــزیـــن ره ســـلامت ، تــــرکِ رهِ بـــلا کـن

ماییـــم و آب دیـــده ، در کنــج غـم خــزیـــده
بـــــر آب دیــده ی ما ، صــد جای آسیـا کــن

خیـره کشی است ما را ، دارد دلی چو خارا
بکشـــد کسش نگــویـــد ، تدبیر خــونبها کن

بر شـاه خـــوبــرویان ، واجــب وفـــا نبـاشــد
ای زردروی عاشــق ، تــو صبــر کــن وفـا کن

دردی اســـت غیـــر مردن ، آن را دوا نباشــد
پس من چگونه گـویــم ، کاین درد را دوا کــن

در خواب دوش پیری ، در کوی عشـق دیــدم
با دست اشارتم کرد ، که عزم سـوی مـا کن

گر اژدهاست بر ره ، عشقیست چــون زمرد
از برق این زمــرد ، هــی دفـــع اژدهـــا کــن

بس کن که بیخودم من ، ور تــو هنــرفـزایی
تــاریــخ بـوعلــی گــو ، تدبیر بــوالعــلا کــن
« دیوان شمس »

مرسی امین عزیز

امین چهارشنبه 14 اسفند 1392 ساعت 01:32 ب.ظ

شعر های مولانا اکثرا آهنگینه و موسیقی به زیبایی روش میشینه و برای همین زیاد توسط گروههای موسیقی استفاده میشه.
مولانا آدم عجیبی بوده و شعرهاش خیلی پر مفهومه، یک جور جادو داره توی شعرهاش.
هروقت شعرهاش رو میخونم حال و هوام تغییر میکنه (توی نوشته نمیتونم توضیح بدم).

صادقانه بگم من خیلی خیلی کم شعرای مولانا رو می خونم. در عجیب بودن خودش و حتی شعراش شکی نیست ولی خب من زیاد باهاش مانوس نیستم! البته همه هم نمی تونن آهنگسازی خوبی برای شعرهاش داشته باشن

امین چهارشنبه 14 اسفند 1392 ساعت 10:40 ق.ظ

نبود چنین مه در جهان ای دل همین جا لنگ شو
از جنگ می ترسانیم گر جنگ شد گو جنگ شو
ماییم مست ایزدی زان باده های سرمدی
تو عاقلی و فاضلی دربند نام و ننگ شو
رفتیم سوی شاه دین با جامه های کاغذین
تو عاشق نقش آمدی همچون قلم در رنگ شو
در عشق جانان جان بده بی عشق نگشاید گره
ای روح این جا مست شو وی عقل این جا دنگ شو
شد روم مست روی او شد زنگ مست موی او
خواهی به سوی روم رو خواهی به سوی زنگ شو
در دوغ او افتاده ای خود تو ز عشقش زاده ای
زین بت خلاصی نیستت خواهی به صد فرسنگ شو
گر کافری می جویدت ور مؤمنی می شویدت
این گو برو صدیق شو و آن گو برو افرنگ شو
چشم تو وقف باغ او گوش تو وقف لاغ او
از دخل او چون نخل شو وز نخل او آونگ شو
هم چرخ قوس تیر او هم آب در تدبیر او
گر راستی رو تیر شو ور کژروی خرچنگ شو
ملکی است او را زفت و خوش هر گونه ای می بایدش
خواهی عقیق و لعل شو خواهی کلوخ و سنگ شو
گر لعل و گر سنگی هلا می غلط در سیل بلا
با سیل سوی بحر رو مهمان عشق شنگ شو
بحری است چون آب خضر گر پر خوری نبود مضر
گر آب دریا کم شود آنگه برو دلتنگ شو
می باش همچون ماهیان در بحر آیان و روان
گر یاد خشکی آیدت از بحر سوی گنگ شو
گه بر لبت لب می نهد گه بر کنارت می نهد
چون آن کند رو نای شو چون این کند رو چنگ شو
هر چند دشمن نیستش هر سو یکی مستیستش
مستان او را جام شو بر دشمنان سرهنگ شو
سودای تنهایی مپز در خانه خلوت مخز
شد روز عرض عاشقان پیش آ و پیش آهنگ شو
آن کس بود محتاج می کو غافل است از باغ وی
باغ پرانگور ویی گه باده شو گه بنگ شو
خاموش همچون مریمی تا دم زند عیسی دمی
کت گفت کاندر مشغله یار خران عنگ شو

مرسی امین عزیز. این آهنگ گروه دنگ شو خیلی خوبه. کلا آلبومشون خیلی خوبه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد