ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دیروز یه بازی انجام دادم که خیلی بهم چسبید و کلی حرف برام داشت :
همین الان کتابی رو که نزدیکتون هست بردارید و جمله ی صفحه ی 25 ، خط 7 رو بنویسد.
" ...برازنده ام نبودند و نفهمیده بودم که می توان بدون احساس کمترین درد و غمی آنها را به کناری گذاشت/ گرترود/ هرمان هسه "
اون چیزی یا چیزایی که برازنده ام نیست ، می تونه خیلی چیزا باشه ! مهمتر اینه که می تونی بدون کمترین درد و غمی آنها را به کناری گذاشت! عالیه! خیلی عالیه. چون چیزی که توی کتاب اصلی هست اینکه شخصیت اصلی درباره لباساش چنین حرفی رو میگه! اما میشه به خیلی چیزا تعمیمش داد! گذشته از این یه نتیجه گیری دیگه هم میشه گرفت؛ اینکه وقتی با یه مسئله ای رو به رو میشیم ، گاهی برای درک درستش بهتره که بعضی قسمتاش حذف کنیم تا ببینیم که چطوری میشه! گاهی نهاد ( در اینجا لباس) و ماهیتی که داره باعث میشه که ما به اصل حرفی که باید بهش برسیم، توجه نکنیم! و وقتی حذف میشه تازه میبینیم که اصل ماجرا چی هست!
وای من عاشق کتابام. ترکیب کتاب + اتفاق میشه یه تجربه عالی ، یه طرز نگاه جدید!