کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها
کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

خورشید آرزو


بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی

آهنگ اشتیاق دلی دردمند را



شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق


آزار این رمیده ی سر در کمند را



بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت


اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست!



بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان


عمری ست در هوای تو از آشیان جداست



دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام

خواهم که جاودانه بنالم به دامنت



شاید که جاودانه بمانی کنار من


ای نازنین ـ که هیچ وفا نیست با منت ـ



تو آسمان آبی آرام و روشنی

من چون کبوتری که پرم در هوای تو



یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم


با اشک شرم خویش بریزم به پای تو



بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح


بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب



بیمار خنده های تو ام ، بیشتر بخند


خورشید آرزوی منی، گرم تر بتاب



پ. ن : امان از این خوابای شیرین که بیداری رو تلخ میکنن! 

نظرات 1 + ارسال نظر
عسل پنج‌شنبه 9 خرداد 1392 ساعت 10:45 ق.ظ

از انتخاب شعرت واقعا لذت بردم عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد