ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
راستش نمی خواستم درباره کتاب " مورچه آرژانتینی " بنویسم. چون بنظرم کتابی نبود که حرفی برای گفتن داشته باشه . اما دیشب تو رختخواب وقتی داشتم به این فکر می کردم که چقدر متن کتاب و شخصیت هاش کسل کننده هستند، تازه به نکته ی اصلی پی بردم! شخصیتهای هر سه داستان توی یه رخوت فرو رفتن که حتی با علم به اون ، نمی خوان تغییری در وضعشون بدن. اگر زمانی هم به اشتباه بودن موقعیت خودشون شک کنن باز هم به دنبال توجیح و آوردن دلیل برای موقعیتشون هستن.
*****
وقتی نگاهی به فضای داستانی آثار نویسندگان قرون گذشته مثل "چارلز دیکنز " ، " ویکتور هوگو " ، " تولستوی " و ... می اندازی ، بیشتر شخصیت ها درگیر بدبختی و فقر بودند و داستان درباره تلاش اونا برای ثروتمند شدن یا گذراندن زندگی فقیرانه شون بود.یه جورایی انگار انسان چالشی برای رو برو شدن باهاش داشت! چیزی که اون رو به حرکت در میاره و معنای زندگی بهش میده.اما هرچه بشر به سمت پیشرفت حرکت کرد و به رفاه بیشتری رسید ، انگار از خودش روز به روز دورتر شد. طوری که در ادبیات قرن بیست و معاصر با آثاری از طیف " کرگدن " یونسکو، " مسخ " کافکا ، " وقتی من یک اثر هنری بودم" اریک امانوئل اشمیت و ... روبرو هستیم و اینکه چطور انسان با فراموش کردن ماهیت خودش – که در حرکت و چالش معنا پیدا میکنه – کنار اومده ، قبولش کرده و هزار و یک دلیل منطقی برای توجیح خودش بیان میکنه! انسانی که ترجیح میده کرگدن باشه! کسانی که تمام تلاششون رو میکنن تا به چیزی که نیستن وانمود کنن ( این توی جامعه ما طی چهار-پنج سال گذشته زیاد دیده شده)، سعی میکنن که خودشون نباشن تا از طرف باقی افراد مورد قبول و پذیرش قرار بگیرن!( اگه تو مثل اونا فکر یا رفتار نکنی با دید تعجب بهت نگاه میکنن، تو رو آدم سنتی یا محافظه کار می دونن! اما جالبیش می دونی کجاست؟ اینکه اونا در باطنشون تو رو تحسین می کنن –این چیزیه گاهی بعضی هاشون بهت اعتراف میکنن!!- هیچ وقت نتونستم درک کنم چرا آدما خود واقعی شون رو دوس ندارن ، زیبا نمی بیننش و انکارش میکنن . یکی از حرفایی که زیاد درباره خودم شنیدم اینه که : زهرا ، آدم در مقابلت می تونه خودش باشه!!!!! تا به امروز هنوز نتونستم معنی این حرف بفهمم! مگه رفتارم با بقیه چه تفاوتی داره که اون افراد این قضاوت نسبت بهم دارن !!؟؟ یا رفتار بقیه با اونها چی هست که من خلاف اون حس رو بهشون منتقل می کنم ??!! به نظرم غم انگیزه!! )
****
نمی دونم این چه رخوت و بی تفاوتی ه که ما درگیرشیم یا اصلا چرا این اتفاق برای ما افتاده؟!