حکایت آدمی


در این دنیا همه چیز دست خود آدم است ، حتی عشق ، حتی جنون ، حتی ترس.

آدمیزاد می تواند اگر بخواهد کوه ها را جا بجا کند. می تواند چرخ و فلک را بهم بریزد. آدمیزاد حکایتی ست. می تواند همه جور حکایتی باشد. حکایت شیرین ، حکایت تلخ ، حکایت زشت ... و حکایت پهلوانی ...

 

" سووشون/ سیمین دانشور "

کسی به سرهنگ نامه نمی نویسد


از کتابای مارکز ، کتاب " کسی به سرهنگ نامه نمی نویسد " بیشتر به سبک رئالیسم نزدیک بود. – البته تا اینجا که من خوندم-

*****

داستان کتاب درباره  آرزوهای بر باد رفته ، وعده های فراموش شده ، امید های پوچ پنداشته شده است ... .

 

سرهنگ نماینده آن گروه از افرادست که در راه آرمان خود جان فشانی نموده و در نهایت تنها رها و به فراموشی سپرده شده اند. کسانی که به تنها امید زندگی شان – هرچند واهی - متوسل می شوند تا شاید بتوانند سختی حال خود را فراموش کنند و انتظار رسیدن آینده بهتر را راحت تر تحمل نمایند.... .

 

لحظاتی بی عشق


در زندگی لحظاتی پیش می آید که انسان نه کسی را دوست دارد و نه دلش می خواهد کسی او را دوست داشته باشد!



" شوهر آهو خانم /علی محمد افغانی "

یا بمیر یا بمان!

وقتی دو راه پیش پای آدم باشد و آدم یکی از آنها را پیش بگیرد و برود و سرش به سنگ بخورد ، تا عمر دارد فکر می کند که آن راه دیگر بهتر بوده ... اما حالا یک راه وجود دارد . بمیری یا بمانی ، همین یک راه است.




" نادر ابراهیمی "

پیامبری در همین نزدیکی


مادرم پیامبر بود

با یک زنبیل پر از معجزه

یادم هست

در اولین سوز زمستانی

النگویش را به بخاری تبدیل کرد!

 


" تارا محمد صالحی "