تو نیامدی ، عشق شیر شد ، نان دل بیات شد !

" عشق شیر شد "


عشق شیر شد

اهوی دل مرا که دید

آهو از میان سینه ام رمید

هی دوید و هی دوید و هی دوید ...

عشق آخرش به او رسید

آهوی دل مرا درید

 

********

 

" تو نیامدی "


سینه ام : تنور بود

عشق : نان داغ

خنده ام : آفتاب ناگهان

گونه ام : آسمان داغ

تو نیامدی ، نیامدی ، نبودن تو باد

باد شد وزید

آفتاب خنده از لبم پرید

آسمان گونه ام : کبود

بودهای من همه : نبود

عشق و آتش و تنور :

دود

غصه : نُقل

و غم : شربت بساط سور و سات شد

تو نیامدی

نان دل بیات شد


" عرفان نظرآهاری "


پ.ن ؛

 اول : این نوشته از کتاب تازه چاپ نویسنده است. بهار نود و دو . انتشارات نور و نار

دوم : گرافیک این کتاب قشنگه و به نوشته هاش میاد اما فکر می کنم تنها ایرادی که داره اینه که نوشته ها با کادر سفید رنگ از زمینه نقاشی جدا شده که تاثیر متقابل نوشته و نقاشی رو کم می کنه.

 

نظرات 2 + ارسال نظر
عسل سه‌شنبه 4 تیر 1392 ساعت 10:20 ق.ظ

اولین بار که کتابشو دیده بودم از اینکه "عرفان" یک خانومه تعجب کردمم و واسه همین اسمش همیشه یادم موند، زیبا مینویسه، و شما هم سلیقت حرف نداره عزیزم

چشمهایت دوشنبه 3 تیر 1392 ساعت 02:23 ب.ظ

می آیم
با رهتوشه ای
و گامی در راه بی برگشت
دستهایم را
سفت می گیری؟

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ;))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد