کاش من و تو دو جلد از یک رمان عاشقانه بودیم تنگ در آغوش هم خوابیده در قفسه های کتابخانه ای روستایی گاهی تو را گاهی مرا تنها به سبب تشدید دلتنگی هامان به امانت می بردند …
" عباس معروفی "
پ.ن : از طرف عسل عزیز
عالی بود. ممنون عسل جان
ایشالا به حق پنج تن
دست علی به همراهم
اینو که خوندم یاد تو افتادم، فکر کنم به عشقت اینجوری ابراز احساسات کنی تقدیم با احترام: عمه قزی ی ی ی
هاها . واقعا توصیف جالبی از منه! کاش اون طرف هم کتابخون باشه
عالی بود. ممنون عسل جان
ایشالا به حق پنج تن
دست علی به همراهم
اینو که خوندم یاد تو افتادم، فکر کنم به عشقت اینجوری ابراز احساسات کنی
تقدیم با احترام: عمه قزی ی ی ی
هاها . واقعا توصیف جالبی از منه! کاش اون طرف هم کتابخون باشه