هزار سوال و دغدغه و امان از یکی جواب !

توی یک ساعت چقدر اتفاق ممکنه بی افته . چه چشمهایی به اشک می شینه و چه لبخندهایی بر لب. چه پیوندهایی بسته یا گسسته میشه. چه تنهایی هایی لبریز و چه عشقهایی به هدر میره. چه دفتر زندگی هایی بسته و چه اولین گریه های زندگی آغاز. چرا ادمیزاد اولین کاری که بعد تولد انجام میده گریه ست ؟! و اشک بعد ها چه نقش مهمی تو زندگی آدم بازی میکنه !

***

عشق چه زمانی اتفاق می افته ؟ شاید درست اون لحظه ای که با تمام وجود حس می کنی که دیگه تنها نیستی! زمانی که بی واسطه و بی درنگ لمس می کنی که کسی تو را ، روحت را ، قبلت را بدون دخالت کلمات درک میکنه ! زمانی که تو از داشتن و بودن با کسی شاد هستی و بی اعتنا میشی به تمام دنیا.



 

پ.ن : تحت تاثیر کتاب " تهران در بعد از ظهر / مصطفی مستور "

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
عسل چهارشنبه 22 آبان 1392 ساعت 11:34 ق.ظ

مصطفی مستوری شدی رفت!!!!

نه هنوز یه چند کتابی جا داره

امین دوشنبه 20 آبان 1392 ساعت 02:28 ب.ظ http://havayehavva.blogsky.com

کله کدو گفت شرط می بندم نمی توانی این قصه را بنویسی و وسط آن گریه ات نگیرد. من گفتم شرط می بندم تو نمی توانی این قصه را بشنوی و آخر نخندی.من شرط را باختم ، مثل همیشه.کله کدو اما ، شرطش را برد. مثل همیشه.


" تهران در بعد از ظهر / مصطفی مستور "

خیلی خوشحالم که یکی دیگه از کتاب های آقای مستور رو خوندی ، با خوندن این کتاب نظرت راجع به نوشته های مستور عوض نشد؟

خب باید اعتراف کنم که درباره ش اشتباه می کردم (حداقل با خوندن این کتابش) این مجموعه داستانش خیلی خوب بود . مخصوصا آخرین داستان! از صبح دستم بود و نمی تونستم زمین بذارمش.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد