ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
توی یک ساعت چقدر اتفاق ممکنه بی افته . چه چشمهایی به اشک می شینه و چه لبخندهایی بر لب. چه پیوندهایی بسته یا گسسته میشه. چه تنهایی هایی لبریز و چه عشقهایی به هدر میره. چه دفتر زندگی هایی بسته و چه اولین گریه های زندگی آغاز. چرا ادمیزاد اولین کاری که بعد تولد انجام میده گریه ست ؟! و اشک بعد ها چه نقش مهمی تو زندگی آدم بازی میکنه !
***
عشق چه زمانی اتفاق می افته ؟ شاید درست اون لحظه ای که با تمام وجود حس می کنی که دیگه تنها نیستی! زمانی که بی واسطه و بی درنگ لمس می کنی که کسی تو را ، روحت را ، قبلت را بدون دخالت کلمات درک میکنه ! زمانی که تو از داشتن و بودن با کسی شاد هستی و بی اعتنا میشی به تمام دنیا.
پ.ن : تحت تاثیر کتاب " تهران در بعد از ظهر / مصطفی مستور "
مصطفی مستوری شدی رفت!!!!
نه هنوز یه چند کتابی جا داره
کله کدو گفت شرط می بندم نمی توانی این قصه را بنویسی و وسط آن گریه ات نگیرد. من گفتم شرط می بندم تو نمی توانی این قصه را بشنوی و آخر نخندی.من شرط را باختم ، مثل همیشه.کله کدو اما ، شرطش را برد. مثل همیشه.
" تهران در بعد از ظهر / مصطفی مستور "
خیلی خوشحالم که یکی دیگه از کتاب های آقای مستور رو خوندی ، با خوندن این کتاب نظرت راجع به نوشته های مستور عوض نشد؟
خب باید اعتراف کنم که درباره ش اشتباه می کردم (حداقل با خوندن این کتابش) این مجموعه داستانش خیلی خوب بود . مخصوصا آخرین داستان! از صبح دستم بود و نمی تونستم زمین بذارمش.