زندگی٬ مرگ ِ مغزی ِ حتمی
ست
عشق یعنی دوباره برگردم
خنده دار است زندگی بی تو
عشق یعنی که گریه می کردم
فلسفه٬ یک تلاش ِ بیهوده
ست
اتفاق از نگاه می افتد
چشم ِ تو انتهای ِ اشراق
است
سهروردی به راه می افتد
سفسطه انتهایِ فلسفه بود
چشم ِ تو ابتدایِ اثبات
است
بعد ِ من خوش به حال ِ
افلاطون
عشق ِ تو جام ِ زهر ِ
سقراط است
من مرید ِ جنون ِ سقراطم
در سماعم به دور ِ میدانت
گیج می خوردم از شکوه ِ
تنت*
کافکایی که مسخ ِ چشمانت…
چشمهایت٬ خدای ِ سرگیجه
چشمهایت کبوتر ِ ابلیس
چشم ِ تو ای الهه ی آتش!
آب می ریخت بر سر ِ ابلیس
تو نباشی تمام آدمها
می شوند از قبیله ی قابیل
شهر٬ بی تو شبیه ِ طاعون
است
زنده ها نوش ِ جان ِ
عزرائیل
{مربع}
راوی از شعر می زند بیرون
مرگ ِ مغزی / صدای ِ
مُمتدِ باد
بوق بوق ِ شقیقه های ِ
سفید
دوربینی که میزند فریاد:
او برای تو زندگی می کرد
او برای تو زندگی می
خواست
گرچه هر روز از نفس افتاد
قهوه را خورد... روو به
دوربین گفت:
«زهر ِ مار است زندگی».... اما
مرد ِ غمگین ِ آرزوهایت
با جنونت ادامه خواهد داد
" محسن امیری مقدم "
ببخشید
لطفا نام شاعر رو تصحیح کن
مرسی
شاملو
عشق ما دهکده ای که هرگز به خواب نمی رود
نه به شبان و
نه به روز
و جنبش و شور حیات
یک دم در آن فرو نمی نشیند
هنگام آن است که دندان ها تو را
در بوسه ئی طولانی
چون شیری گرم
بنوشم
شاملة
مرسی امین عزیز
خیلی زیبا بود.