ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دلم بهانهگیر شده
زندگی میخواهد
عشق میخواهد
سفر میخواهد
هوای تازه میخواهد
قشنگی میخواهد
نه
هیچکدام از اینها را نمیخواهد
کوچولوی قشنگ من!
دلم تو را میخواهد
" عباس معروفی "
از دلتنگیت
کجا فرار کنم؟
معمار هیجان!
کجا بروم که صدای
آمدنت را بشنوم؟
کجا بایستم که راه
رفتنت را ببینم؟
کجا بخوابم که صدای
نفسهات بیاید؟
کجا بچرخم که در
آغوش تو پیدا شوم؟
کجا چشم باز کنم که در منظرم قاب شوی؟
کجایی؟
کجایی که هیچ چیزی قشنگتر از تماشای
تو نیست؟
کجا بمیرم
که با بوسههای تو چشم باز کنم؟
نارنجی وحشی!
کجایی؟
" عباس معروفی "
مردم می گویند که عشق را " پیدا " می کنند، انگار عشق چیزی است که پشت سنگی پنهان باشد. ولی عشق صورت های بسیاری دارد و هرگز برای مرد و زنی یکسان نیست. پس چیزی که مردم پیدا می کنند ، عشق خاصی است.
" در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند / میچ آلبوم "
" سیدعلی صالحی "
پ.ن : مرسی امین عزیز. واقعا لذت بردم.
زن : ای بیچاره ! نشستن اگر برای رفع خستگی و گفت و گو نباشد ، سقوط کردن است. بگو " من اینجا ، در انتظار ظهور آخرین ، سقوط میکنم ، می گندم ، می پوسم" ، نگو " می نشینم " که معنی دوگانه ای دارد... تو ، نه خسته یی نه اهل گفت و گو ، تو فاسدی – همین ....
" وسعت معنای انتظار / نادر ابراهیمی "
پ.ن : فکر میکنم – در واقع مطمئنم – حرفایی که نادر توی کتاباش میزنه دقیقا چیزی که از درون وجودش و بر اساس تجربیاتش از زندگی بیان میشه. چون لاجرم بر دل میشینه – نه به این خاطر که دوسش دارم ، خیلی وقتها هم شده که باهاش مخالفم – و تو می تونی مصداقی از حرفی که زده یا حسی رو که بیان کرده ، در زندگی شخصی روزانه ت ببینی . و این عظمتی ه که حرف و واقعیت به هم نزدیک باشن.
با خوندن داستان " نفس انتظار " یاد شعر حمید مصدق افتادم ؛ " چه انتظار عظیمی نشسته در دل ما / همیشه منتظریم و کسی نمی آید " ! و " انتظار" مقوله ایه که همیشه ذهنم به خودش اختصاص داده البته سالهاست مفهومش برام تغییر کرده و خواهد کرد شاید دلیلش پخته تر شدنم و پخته تر خواهم شدنم ، باشه(توضیحش در کلمات برام سخته).
عقیده من هم درست مثل نادر ه. اصلا دوس ندارم یه جا بشینم و دست رو دست بذارم یا وقتم به بطالت بگذرونم چون حس میکنم به هدر میرم ، انرژیم ، فکرم ، عمرم! پس به حق گفت : نشستن اگر برای رفع خستگی و گفت و گو نباشد ، سقوط کردن است!