ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
من یه ایرانی تمام عیارم. فکر می کنم باید شریک غم دیگران باشم و شادی دیگران مربوط به خودشان است. رفتن به مجلس ختم را ضروری می دانم ولی حضور در مجلس عروسی را نه. وقتی قتلی اتفاق می افتد ، مرگ برایم جذابیت بیشتری پیدا می کند. برای همین احمد خان را فرستادم بالای دار. بالای دار نه . عرصه را بهش تنگ کردم تا خودکشی کند .
" نقش پنهان / محمد محمدعلی "
چه دل قشنگی داری تو... چقدر به سادگی دلت حسودیم می شه
زندگی ساده ست. ما پیچیده ش میکنیم چون اصرار داریم همه چی رو تو درونمون نگه داریم
خدایا خیلی دلم گرفته…
خدایا نمی خواهم غرق دنیا شوم……
خدایا نمی خواهم گناه کنم…
وبلاگ خوشگلی داری به من هم سربزن خواستی لینک داشته باشیم به من خبربده
عـــــــــــــــــــــــــــــــلـــــــــــــــــــــــــــــــــــی
این کتاب رو فکر میکنم 6_7سال قبل خوندم.کتاب موضوع جالبی داره ولی راستش من خیلی با سبک نوشتن نویسنده ارتباط برقرار نمیکنم.(خیلی داستان رو پیچیده میکنه)
شاید بشه در یک کلمه موضوع داستان رو بیان کرد'تردید" یا" عدم قطعیت".
قسمت قشنگ رو انتخاب کرده بودی.
سبک ش منو یاد کتاب" سمفونی مردگان / عباس معروفی" می اندازه. منم از داستانش خوشم اومد. حالا بعد مفصل درباره ش می نویسم.