هر بار به طریقی نو ...


زاده شدم در پیله ای به نام زن

در شهری که هرگز ندیدمش

زیر باران خمپاره و صدای موشک

در ترس و دلهره

با آینده ای محتمل.

 

زاده شدم میان آنچه که بودم و آنچه که باید می بودم

میان شدن

خواستن.

 

هزار ساله زاده شدم

همچون نوزادی نحیف

بسان جوانی کهنسال

چون بید ، لرزان

چون شاخه ، تَرد.

 

زاده شدم با صدای دلکش

با طلوع خورشید

در سکوت پایان هر میزان

از چوب

مادرم

از میان تاریکی صحنه

از سطر سطر کتاب

از خواب.

 

زاده شدم با حافظ

خیام

شهریار

از مصرع

غزل

فعولن فعولن فعولن فعل.

 

شبه انسان زاده شدم

بدل روحی سرگردان

حیران از جسمی به جسم دیگر

تاریخی به تاریخ دگر

...

 

چگونه زاده شدم؟

چرا ؟

...

 

زاده شدم در دیوانگی

جنون

در بلندی خنده ها

در خشم

 اشک

 عریانی

در اوج لحظه بودن.

 

زاده شدم به سان معشوق

کوه

ترس

کولی

دوست

باد

...

 

زاده شدم میان گذر از هیچ بودن به هیچ شدن.

.

.

.


هزار هزار بار زاده شدم

و هر بار به طریقی  نو.

 


نظرات 3 + ارسال نظر
لبخند دوشنبه 23 شهریور 1394 ساعت 02:47 ب.ظ

زادروزت مبارک...

مرسی

جوک خانه یکشنبه 22 شهریور 1394 ساعت 08:03 ب.ظ http://raouf7.blogsky.com

سلام
برای بیشتر کردن آمار بازدید بیا با هم تبادل لینک کنیم
اسم وبلاگ من
جوک خانه
raouf7.blogsky.com
من اسم وبلاگت رو سبط کردم تو وبلاگ خودم اگه میشه تو هم سبط کن

جوک خانه یکشنبه 22 شهریور 1394 ساعت 07:58 ب.ظ http://raouf7.blogsky.com

سلام
خیلی وبلاگ خوبی داری
به من هم سر بزن
جوک خانه
raouf7.blogsky.com
خوش حال میشم سر بزنی

تشکر . حتما سر می زنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد