حکم : باید پدرش را پیش چشمش آورد


هرگاه آدم نانجیب و بد ذاتی با تکبر و سرکشی و غرور خودنمایی کند و باعث آزار این و آن بشود می گویند : باید باباشو پیش چشمش آورد تا آدم بشود .


گویند تاجر ثروتمندی قاطری داشت که این حیوان در اثر تغذیه کامل و مواظبت کافی غلامان تاجر خیلی خیلی فربه و چاق شده بود و مخصوصا تاجر این قاطر را موقعی سوار می شد که به مسافرت های دور می رفت آن هم با زین و برگ و لگام و جل های مخمل و ابریشم ، البته تاجر مجبور بود قبل از هر مسافرت او را پیش نعل بند ببرد و نعلش را تازه کند. تصادفا روز و روزگاری این حیوان با آن همه تجملات دوروبرش و ناز و نوازشی که می دید نگذاشت که نعل بند به پاهایش نعل بزند و چند نفر از غلامان را هم لگد زد. تاجر که خیلی قاطرش را دوست می داشت قصه را برای دوستش گفت. دوستش گفت : " هیچ ناراحتی ندارد ، کار آسان است." آن وقت دوست تاجر با همراهی او به مزبله ای رفتند ، در آنجا الاغی را دیدند که از فرط بارکشی خسته و پیر شده بود و از دم تا سم مجروح بود و از گرسنگی داشت می مرد. به دستور دوست تاجر ، غلام ها او را به دکان نعل بندی بردند که قاطر با آن طمطراق درآنجا بود. دوست جهان دیده تاجر پیش رفت و جلوی چشم قاطر که از فیس و افاده میخواست پر دربیاورد گوش خر را گرفت و به قاطر گفت : " ساکت باش ، فروتنی کن ، بسه دیگه ! مگه پدرتو نمی شناسی ؟ بدجنسی و بدذاتی کافیه ؟ "

قاطر از دیدن و شناختن او خجل و شرمسار شد و آرام و معقول گذاشت نعلش کنند.

 

جُل : پالان

مَزبِلِه : آشغال دان

 

امیر اصلان جاملو – بیست و سه ساله ، آبادی باباخان ، اهر ارسباران

( تیر یکهزار و سیصد و چهل و نه خورشیدی )



" تمثیل و مثل / سید ابوالقاسم انجوی شیرازی "

پژوهش : احمد وکیلیان



نظرات 1 + ارسال نظر
ali پنج‌شنبه 20 خرداد 1395 ساعت 11:27 ب.ظ http://i5050.rozblog.com

سلام
وبت عالیه
اگه با تبادل لینک موافقی منو با عنوان فروشگاه 5050لینک کن بعد بگو لینک کنم
ممنون

تشکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد