ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
مرا عجب می آید که این حافظان چون پی نمی برند از احوال عارفان.
چنین شرح که می فرماید « وَلاتُطِع کُلَّ حَلَّافٍ »* غماز خاص خود اوست که فلان را مشنو. هر چه گوید که او چنین است با تو « هَمَّازٍ مَّشَّآءِ بِنَمیمٍ * مَّنَّاعٍ لِّلخَیرِ »** الا قرآن ، عجب جادوست غیور چنان می بندد که صریح در گوش خصم می خواند چنان که فهم می کند و هیچ خبر ندارد و از لذت آن بی خبر است یا خود باز می رباید « خَتَمَ اللهُ » عجب لطفی دارد ختمش می کند که می شنود و فهم نمی کند و بحث می کند و فهم نمی کند.
الله لطیف است و قهرش لطیف و قفلش لطیف ، اما نه چون قفل گشایش که لطف آن در صفت نگنجد من اگراز اجزا خود را فروسِکُلم از لطف بی نهایت و ارادت قفل گشایی و بی چونی فتاحی او خواهد بودن. زنهار، بیماری و مردن را در حق من متهم می کنید که آن جهت روپوش است کشنده ی من این لطف و بی مثلی او خواهد بودن. آن کارد یا شمشیر که پیش آید جهت دفع چشم اغیار است تا چشم های نحس بیگانه ای جُنُب ادارک این مقتل نکند.
* و از هر بسیار قسم خورده فرومایه ای فرمان مبر.
غماز : سخن چین
** که بسیار عیبجو و براى سخن چینى همواره در رفت و آمد است * بسیار مانع خیر
فروسِکُلم : پاره پاره کنم
جنب : بیگانه ، غریب
مقتل : کشتن
منبع اصلی : فیه ما فیه جلال الدین محمد مولوی
تصحیح بدیع الزمان فروزانفر