سگال : فهم


مرا عجب می آید که این حافظان چون پی نمی برند از احوال عارفان.


چنین شرح که می فرماید « وَلاتُطِع کُلَّ حَلَّافٍ »* غماز خاص خود اوست که فلان را مشنو. هر چه گوید که او چنین است با تو « هَمَّازٍ مَّشَّآءِ بِنَمیمٍ * مَّنَّاعٍ لِّلخَیرِ »** الا قرآن ، عجب جادوست غیور چنان می بندد که صریح در گوش خصم می خواند چنان که فهم می کند و هیچ خبر ندارد و از لذت آن بی خبر است یا خود باز می رباید « خَتَمَ اللهُ » عجب لطفی دارد ختمش می کند که می شنود و فهم نمی کند و بحث می کند و فهم نمی کند.


الله لطیف است و قهرش لطیف و قفلش لطیف ، اما نه چون قفل گشایش که لطف آن در صفت نگنجد من اگراز اجزا خود را فروسِکُلم از لطف بی نهایت و ارادت قفل گشایی و بی چونی فتاحی او خواهد بودن. زنهار، بیماری و مردن را در حق من متهم می کنید که آن جهت روپوش است کشنده ی من این لطف و بی مثلی او خواهد بودن. آن کارد یا شمشیر که پیش آید جهت دفع چشم اغیار است تا چشم های نحس بیگانه ای جُنُب ادارک این مقتل نکند.

 


* و از هر بسیار قسم خورده فرومایه ای فرمان مبر.

غماز : سخن چین

**  که بسیار عیبجو و براى سخن چینى همواره در رفت و آمد است * بسیار مانع خیر

فروسِکُلم : پاره پاره کنم

جنب : بیگانه ، غریب

مقتل : کشتن

 


منبع اصلی : فیه ما فیه جلال الدین محمد مولوی

تصحیح بدیع الزمان فروزانفر



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد