اتفاق


سالها باید می گذشت 

تا در صحرایی ندیده 

سحرگاهی ندیده 

بازرگانی ندیده

به رهگذری عطری می سپرد

تا بر چشمم بریزی 

و بیدارم کنی .


اکنون به من 

رسم سخن گفتن هم بیاموز

تا بگویم 

دوستت دارم.

تنفس زندگی !

دوستت دارم

زیتون سحرگاه من !



" شمس لنگرودی "


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد