ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
اگر کسی از دست زن و فرزندش یا یکی از بستگانش در عذاب باشد و چاره ای هم برای درد خود نیابد ، در مقام سرزنش به او این مثل را می گویند.
دختر بد اخلاقی بود که کسی جرئت نمی کرد او را خواستگاری کند . تا اینکه یک نفر داوطلب شد که او را به زنی بگیرد ؛ و رفت او را گرفت . شب عروسی آنها را وارد حجله کردند . مرد بدون مقدمه رو کرد به گاوی که داشت و گفت : برو آب بیار من تشنه هستم . بعد رو کرد به الاغش و گفت : برو آب بیار من بخورم. مرتبه سوم رو کرد به گربه ای که آمد توی خانه و گفت : برو یک ظرف آب بیاور وگرنه سرت را می برم. اما گربه از جایش تکان نخورد. مرد هم معطل نکرد و و پرید سر گربه را برید. آن وقت رو کرد به زن و گفت برو یه ظرف آب بیاور . زن فورا آب را حاضر کرد و از آن به بعد هم هر فرمانی شوهر به او می داد بلافاصله انجام می داد .
مرد همسایه ماجرا را فهمید . او هم به گربه ی خانه شان گفت : برو آب بیاور وگرنه سرت را می برم. زنش که این حرف را شنید گفت : آن که گربه را سر برید پای حجله بود نه بعد از چند سال خانه داری .
روایت اول
محمد حسین کریمی – چهل و هفت ساله – قمبوان - اصفهان
یک هزار و سیصد و پنجاه خورشیدی
" تمثیل و مثل / احمد وکیلیان "