منجی


زندگی دامی از هراس در پیش دیدگانشان گسترده بود، و ایشان به چشم خویش می دیدند که دیوارهای سرزمینشان به روی چرخ  های سنگین شکست برای آنها و کامجویی برای دیگران به درون می غلتد.


مردان می گفتند که دیوار هابه هم خواهد رسید و سرزمین ما به هیچ بدل خواهد شد ؛ لیکن در دل این شجام سستی آفرین که زنان را در کنار آتش نشین و مردان را تسلیم و چرکین کرده بود ، روزی پیرمردی از میان کتاب های در خاک خفته اش دفتری را جست. در این دفتر داستانی بود ، در این داستانی مردی ، بر کف این مرد کمانی.



" آرش در قلمرو تردید / نادر ابراهیمی "


سال روز در گذشت نادر عزیزم 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد