رنگین کمان


هیچ می دانستی 

دوباره از نو دوست داشتنت،

مثل رنگین کمان است 

بعد از روزها و هفته ها باران؟! 

نه از آن باران های 

شاعر خوشحال کن و 

عاشق هوایی کن، نه!

از آن باران های کشاورز بیچاره کن؛

از آن باران ها که سیل می شوند

 و خانه خراب می کنند؛

از آن باران های بد!...

هیچ می دانستی 

دوباره دوست داشتنت 

رنگین کمانِ پس از باران است!؟


" عادل دانتیسم " 


جهالت


اما اینک گاه رفتن است - برای من مردن ، برای شما زنده ماندن . جز خدا کسی نمی داند وضع کدام یک از ما بهتر است .


" سقراط "


سایه


برف راه ها را بست

تو نبودی

دو زانو در برابرت نشستم

چهره ات را نگاه کردم

با چشمان بسته

کشتی ها نمی گذرند ، هواپیماها پرواز نمی کنند

تو نبودی

در برابرت به دیوار تکیه داده بودم ،

حرف زدم ، حرف زدم ، حرف زدم

اما نتوانستم دهن باز کنم

تو نبودی 

با دست هایم تو را لمس کردم

دست هایم به روی صورتم بود.



" ناظم حکمت "


آغوش امن


دلتنگی نه حرف حالی اش می شود

نه نگاه ، نه گفتن مداوم

دوستت دارم!

دلتنگی یک سکوت میخواد

یک آغوش که بوی عطر تو را تنها داشته باشد

که بدانی دور که شد ،

هنوز هم آغشته باشد از بوی تو ...

دلتنگی ، امنیت می خواد ...



" عادل دانتیسم " 


اتفاق


سالها باید می گذشت 

تا در صحرایی ندیده 

سحرگاهی ندیده 

بازرگانی ندیده

به رهگذری عطری می سپرد

تا بر چشمم بریزی 

و بیدارم کنی .


اکنون به من 

رسم سخن گفتن هم بیاموز

تا بگویم 

دوستت دارم.

تنفس زندگی !

دوستت دارم

زیتون سحرگاه من !



" شمس لنگرودی "