ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
از عشق ، سخن باید گفت. همیشه از عشق سخن باید گفت.
گالان را ، عشق ، " بیشتر از همیشه گالان بودن " و گالانی رفتار کردن آموخته بود ؛ آت میش را عشق ، " غیر از آت میش بودن ، بریدن از خویشتن خویش ، و آت میش دیگری شدن یاد داده بود.
این ، آن لحظه ی خطیر عشق است که انسان را به اوج می رساند یا به حضیض می کشد.
" اکر عاشق صادق منی ، چنان باش که من می خواهم " یک روی سکه عشق است و " اگر عاشق صادق منی ، همان باش که باید باشی " روی دیگر این سکه.
" اگر عاشق راستین منی ، تمام در خدمت من باش " یک غزل از غزل های عاشقانه عشق است و " اگر عاشق راستین منی ، در خدمت همان آرمانی باش که تو را عاشق شدن آموخته " غزل دیگری از دیوان بزرگ عشق.
" تو را همان گونه که هستی ، عاشقم " یک جمله از دفتر عشق است و " تو را زمانی عاشقم که یکپارچه خمیر نرمی در دست های من باشی " جمله یی دیگر ....
عشق ، این هجوم بی محاسبه ، می تواند تو را برای وصول به عشقی بزرگتر و باز هم بزرگتر ، به جنبشی ساحرانه وادارد و تا نهایت " انهدام خود در راه چیزی فراسوی خود " پیش برد ، و می تواند به سادگی زمینگیرت کند ، به خاک سیاهت بنشاند و از تو یک برده ی مطیع و امر بَر و ضدّ جنبش بردگان بسازد ... .
" آتش بدون دود - جلد سوم / نادر ابراهیمی "