کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها
کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

معذور


از من جدا مشو که توام نور دیده ای

آرام جان و مونس قلب رمیده ای

از دامن تو دست ندارند عاشقان

پیراهن صبوری ایشان دریده ای

از چشم بخت خویش مبادت گزند از آنک 

در دلبری به غایت خوبی رسیده ای

مَنعم نکن ز عشق وی ای مفتی زمان

معذور دارمت که تو او را ندیده ای

آن سرزنش که کرد تو را دوست حافظا

بیش از گلیم خویش مگر پاکشیده ای



" حافظ "


سگال : توکل


ابو علی رودباری گوید : عمروبن سنان را گفتم: مرا حکایت کن از سهل بن عبدالله.  گفت : سهل گفت : 

نشان توکل سه چیز است : آن که سوال نکند و چون پدیدار آید باز نزند و چون فراگیرد ذخیره نکند.



سوال نکند : تکدی گیری نکند

پدیدار آید : خواسته اش برآورده شد

باز نزند : رد نکند

فراگیرد : به دست آورد 



" رساله قشریه / عبد الکریم بن هوازن قشیری "


بی کران


با تو
محتاج به سخن گفتن نیستم
تنها نگریستن به چشهایت کافی است.
چشم هایی که دروازه اقیانوسی 
آرام، عمیق و رازآلود اند.

من ناخدایی هستم 
که کشتی ام را به شوق کشف تو در آب افکنده ام.
آوای اغواگر سیرنی را می شنوم
که مرا می خواند
{کشتی های درهم شکسته را می بینم}
آه !که وسوسه غرق شدن در این اقیانوس 
بس عظیم است
اما، این تو نیستی.
تو باید الهه تنهای دریا باشی.
ورای این اقیانوس
جایی بر ساحل ایستاده ای
و موج ها بوسه بر پاهایت برهنه ات می زنند.
با لبخندی بر لبانت که یادآور ابدیت است.
و به این اقیانوس عظیم
که انعکاس چشم هایت است
می نگری  ...



" شیزو "


بالاپوش


عشق 

قصه ای بود که مادر بزرگ

شب های زمستان برایم می بافت :

یکی از رو ، دو تا از زیر ...


بالا پوشی که هیچ گاه گرمم نکرد!



" رضا کاظمی "


خواب پروانه


تن ت

به دشت گل های وحشی می ماند :

معطر و ناشناخته.

بوسه ام

هرجا که می نشیند

پروانه ای ازخواب می پرد !

 


" رضا کاظمی "