ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
یکی گفت: مراقب خودت باش مرد ! آن شهر که می روی پر از زنان زیباست که به یک کرشمه ی نگاه ، صد دل ببرند!
مرد گفت : نگران نباش ! دل را پیش تر کسی برده است ، بی دل می روم !
" رضا کاظمی "
دانمت آستین چرا پیش جمال میبری
رسم بود کز آدمی روی نهان کند پری
معتقدان و دوستان از چپ و راست منتظر
کبر رها نمیکند کز پس و پیش بنگری
آمدمت که بنگرم باز نظر به خود کنم
سیر نمیشود نظر بس که لطیف منظری
غایت کام و دولت است آن که به خدمتت رسید
بنده میان بندگان بسته میان به چاکری
روی به خاک مینهم گر تو هلاک میکنی
دست به بند میدهم گر تو اسیر میبری
هر چه کنی تو برحقی حاکم و دست مطلقی
پیش که داوری برند از تو که خصم و داوری
بنده اگر به سر رود در طلبت کجا رسد
گر نرسد عنایتی در حق بنده آن سری
گفتم اگر نبینمت مهر فرامشم شود
میروی و مقابلی غایب و در تصوری
جان بدهند و در زمان زنده شوند عاشقان
گر بکشی و بعد از آن بر سر کشته بگذری
سعدی اگر هلاک شد عمر تو باد و دوستان
ملک یمین خویش را گر بکشی چه غم خوری
" سعدی "
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
شروع شادی و پایان انتظار تویی
بهارها که ز عمرم گذشت و بیتو گذشت
چه بود غیر خزانها اگر بهار تویی
دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند
در این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی
شهاب زودگذر لحظههای بوالهوسی است
ستارهای که بخندد به شام تار تویی
جهانیان همه گر تشنگان خون مناند
چه باک زانهمه دشمن چو دوستدار تویی
دلم صراحی لبریز آرزومندیست
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
تو نیستی ، اما
وقتی به تو فکر میکنم
صدای آب را
در رگ های خاک می شنوم.
گل سرخ حیاط
در آیینه ی نگاهم
زود به زود می شکفد
و آسمان
پر از پروانه و بادبادک می شود.
تو نیستی ، اما
وقتی به تو فکر می کنم
دریا نزدیک تر می آید
ابرها سیاه دور می شوند
و باران
هر وقت بگویم می بارد.
تو نیستی ، اما
وقتی به تو فکر میکنم
تو را می بینم
در باغچه ایستاده ای
به گل ها آب می دهی !
" رضا کاظمی "
پرسیدند که بعضی مردم از حج نیکو نمی آیند . گفت : مسلمانی باید که رود تا مسلمانی باز آید.
نوشته بر دریا / محمدرضا شفیعی کدکنی "
ازمیراث عرفانی : ابوالحسن خرقانی