کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها
کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

میراث


از خدایی و میراث بی‌انتهایش

همین عاشقی کردن

به من رسید

همین حضور قشنگت

صدات، خنده‌هات

می‌بینی؟ 

می‌بینی نازنین!

میراث من تمامی ندارد

مابقی را می‌نویسم.



" عباس معروفی "



ایران باستان : اسامی روز های ماه


بنابر گاهشماری اوستا هر سی روز ماه ، به جای روزهای هفته ، نامی معین دارد. روز های ماه – مانند روزهای هفته در گاهشماری کهن اروپایی –  برگرفته از اسامی امشاسپندان * و ایزدان در آیین زرتشت است که به ترتیب عبارت است از :

 

یک : اَوْرْمَزد ( هُرمَزد)

دو : بهمن ( وَهمن )

سه : اردی بهشت

چهار : شهریور

پنج : سِپَندارمَذ ( اِسپَندارمَذ )

شش : خورداد ( خرداد )

هفت : اَمُرداد

هشت : دی به آذر ( دی ) **

نه : آذر

ده : آبان

یازده : خور ( هور ، خیر )

دوازده : ماه

سیزده : تیر

چهارده : گوش ( گئوش )

پانزده : دی به مهر ( دی )

شانزده : مهر

هفده : سروش

هژده : رَشْن ْ

نوزده : فروردین ( فَروَهَر )

بیست : وَرَهْرام ( بهرام )

بیست و یک : رام

بیست و دو : باد

بیست و سه : دی به دین ( دی )

بیست و چهار : دین

بیست و پنج : اَرد

بیست و شش : اَشْتاد

بیست و هفت : آسمان

بیست و هشت : زامْیاد

بیست و نه : ماراِسْپَند (مانتره سپند ، مهراسپند )

سی : اَنارام ( اَنیران )


 

پنج روز دیگر سال ( خمسه مسترقه یا پنجه ی دزدیده یا اندرگاه ) :

اَهُنوَد ، اُشتَوَد ، سپتَ مَد ، هُوَخْشَترَ ، وَهیشْتوایْشت

 


* اَمْشاسْپَنْدان : در دین زرتشت به هفت فرشته ارجمند و مقرب گفته می شود که عبارتند از : اردی بهشت ، خورداد ، امرداد ، شهریور ، بهمن و اسپندارمذ . در آغاز پیدایش آیین زرتشت در راس این شش فرشته ، سْپِنتَه‌ مَئینیو یا سِپَندْمینو ( خرد مقدس ) قرار داشت ، ولی بعدها به جای او اهورامزدا را قرار دادند و گاه نیز به جای اهورامزدا ، سروش را جای داده اند.


** " دی "  نام خداوند است ( در زبان های هند و اروپایی  Dieu  و دئوشو ) و درماه دی سه روز به نام دی است ، روز اول اورمزد نیز نام خداست . در ایران پیش از اسلام در ماه دی چهار روز را جشن می گرفتند ( روز اول ، هشتم ، پانزدهم ، بیست و سوم ).

 


منابع :

کتاب " فرهنگ زبان پهلوی " : بهرام فره وشی ، انتشارات دانشگاه تهران

کتاب " آیین ها و جشن های کهن در ایران امروز " : محمود روح الامینی ، انتشارات آگاه

مقاله ی " گاهَنبارها ، جشن های دینی ایران باستان " : شمس الدین نجمی ، مجله ی مطالعات ایرانی سال پنجم شماره نهم بهار هشتاد و پنج



پ.ن : در مورد اسامی و تلفظ آنان باید این نکته رادر نظر داشت که هرکدام از اسامی در اوستا ، زبان پهلوی و ... با کمی تغییر و یا معادل هایی همراه می باشند.



امان از دست تو !


همه‌ی دنیا را

در آغوش تو پیدا کنم؟

یا گم کنم؟

تو بگو

معمایی!



" عباس معروفی "



خلاء


مادام سوفیا : میگه ، دیگه نمی دونم چی درسته ، چی غلط.


میرزا آقا : شوخی نیست . آدم همه ی عمرشو بذاره سر یه اعتقاد ، بعد سر پیری ببینه همه چیز غلط از آب دراومده.



" حرکت با شماست ، مرکوشیو / رضا قاسمی "


 

سفرنامه بخش بیست و دوم : عرقه، طرابلس و مردمان شیعه‌اش


از آن جا برفتیم به شهری رسیدیم که آن را عرقه می‌گفتند. چون از عرق دو فرسنگ بگذشتیم به لب دریا رسیدیم و برساحل دریا روی از سوی جنوب پنج فرسنگ برفتیم به شهر طرابلس رسیدیم و از حلب تا طرابلس چهل فرسنگ بود بدین راه که ما نرفتیم.


روز شنبه پنجم شعبان آن جا رسیدیم. حوالی شهر همه کشاورزی و بساتین و اشجار بود و نیشکر بسیار بود، و درختان نارنج و ترنج و موز و لیمو و خرما و شیره نیشکر در آن وقت می‌گرفتند.


شهر طرابلس چنان ساخته ‌اند که سه جانب او با آب دریاست که چون آب دریا موج زند مبلغی بر باروی شهر بر رود چنان که یک جانب که با خشک دارد کنده ای عظیم کرده‌اند و در آهنین محکم بر آن نهاده اند.


جانب شرقی بارو از سنگ تراشیده است و کنگره‌ها و مقاتلات همچنین. و عراده‌ها بر سر دیوار نهاده. خوف ایشان از طرف روم باشد که به کشتی‌ها قصد آن جا کنند. و مساحت شهر هزار ارش است در هزار ارش تیمه چهار و پنج طبقه و شش نیز هم هست و کوچه‌ها و بازار‌ها نیکو پاکیزه که گویی هر یکی قصری است آراسته و هر طعام و میوه و ماکول که در عجم دیده بودم همه آن جا موجود بود بل به صد درجه بیش تر.

و در میان شهر مسجدی آدینه عظیم پاکیزه و نیکو آراسته و حصین، و در ساحت مسجد قبه ای بزرگ ساخته و در زیر قبه حوضی است از رخام و در میانش فواره برنجین و در بازار مشرعه ای ساخته است که به پنج نایژه آب بسیار بیرون می‌آید که مردم برمی گیرند و فاضل بر زمین می‌گذرد و به دریا می‌رود، و گفتند که بیست هزار مرد در این شهر است، و سواد و روستاق های بسیار دارد، و آن جا کاغذ نیکو سازند مثل کاغذ سمرقندی بل بهتر، و این شهر تعلق به سلطان مصر داشت، گفتند سبب آن که وقتی لشکری از کافر روم آمده بود و این مسلمانان به آن لشکر جنگ کردند و آن لشکر را قهر کردند سلطان مصر خراج از آن شهر برداشت و همیشه لشکری از آن سلطان آن جا نشسته باشد و سالاری بر سر آن لشکر تا شهر را از دشمن نگاه دارند، و باجگاهی است آن جا که کشتی های که از اطراف روم و فرنگ و اندلس و مغرب بیاید عشر به سلطان دهند، و ارزاق لشکر از آن باشد، و سلطان را آن جا کشتی‌ها باشد که به روم و سقیله و مغرب روند و تجارت کنند، و مردم این شهر همه شیعه باشند، و شیعه به هر بلاد مساجد نیکو ساخته اند. در آن جا خانه‌ها ساخته بر مثال رباط‌ ها اما کسی در آن جا مقام نمی کند و آن را مشهد خوانند و از بیرون شهر طرابلس هیچ خانه نیست مگر مشهد دو سه چنان که ذکر رفت.

 


مقاتلات : جنگجو ، کارزارکننده

عَراده : نوعی از آلات جنگ و قلعه گیری است و آن آلتی باشد کوچکتر از منجنیق که بدان سنگ بر سر دشمن اندازند

تیم : کاروان سرای بزرگ

ماکول : خوردنی

حصین : محکم

رخام : مرمر

فاضل : زیاد

سواد : سیاهی شهر که از دور دیده شود

روستاق : روستا

قهر کردن : چیره شدن

عُشر : ده یک گرفتن از اموال کسی

مشهد : جای گرد آمدن ، محل حضور



" ناصرخسرو قبادیانی "