کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها
کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

کاش های لعنتی !


کاش آدمی
عشقش را بردارد
برود یک گوشه‌ی دنج
زیر آفتاب
روی مهتاب
لابلای خواب
به صدای پای اینهمه عابر
بی‌تفاوت نشود
فقط برای یک صدای پا
دلش هُری بریزد
کاش عشق 
مثل خواب معصومانه‌ات
ساده باشد.

 

" عباس معروفی " 

بازگشت *

آتش و آدم

ترکیبی نامتجانس است

من از میان این آتش گر گرفته

در رویاها و عشق ها

غیر ممکن است سالم برگردم

بازگشت من

اندوه بار خواهد بود

کاش مثل نان بودم

چه زیبا بر می گردد

از سفر آتش!

 

"رسول یونان"


 

پ.ن : مرسی عسل عزیزم. 


* عنوان متعلق به خود نویسنده است.


ناگهان

 

مادرم میگوید : " نمی خواهی دنبالش بروی "


می گویم :" مهتاب دیگر بر نمیگردد، چون در ذات اون خشونت نبود و حالا که خشونت نشان داده پس بر نمی گردد" می گویم : اگر قبلا درباره اش حرفی زده بود شاید بر میگشت اما وقتی همه چیز ناگهانی اتفاق بیفتد معنایش این است که چیزی ترکیده است . "



" عشق روی پیاده رو / مصطفی مستور "


پ.ن : این کتاب مستور حال و هوای خاصی داشت یا حداقل من اینطور احساس کردم.انگار نویسنده داره با خودش توی ذهنش حرف میزنه . گاهی فضای داستاناش مثل این میمونه که داره خواب یا رویایی رو تعریف میکنه ؛ گنگ ه ، محو ه . این رو در مقایسه با سایر کتابایی که ازش خوندم میگم. شایدم برداشتم اشتباه باشه!

 

بی خوابی م

بی‌خوابی‌ام را یک شب در آغوش تو
چاره می‌کنم
با سری که بر سینه‌ام
آرام
نقشه‌های جست و خیز می‌کشد
با قلبی که در دستم
شعله می‌زند
و باغ نارنج معلق
با منطق رویا
هزار داستان در سرم می‌ریزد
دستم اما خط می‌خورد
هی
بی نقطه می‌روم سر خط...
بی‌خوابی‌ام را چاره می‌کنم
عشق من!
بی‌تابی‌ام را چه کنم؟



" عباس معروفی " 

 

هدیه ت

هدیه ام از تولد
گریه بود
خندیدن را تو به من آموختی

سنگ بوده ام
تو کوهم کردی
برف بوده ام
تو آبم کردی
آب می شدم
تو خانه دریا را نشانم دادی

می دانستم گریه چیست
خندیدن را
تو به من هدیه کردی...!


پنجاه‌ و سه ترانه عاشقانه / شمس لنگرودی "