-
جای تو
دوشنبه 7 مهر 1399 10:02
عالم پر است از تو و خالی ست جای تو " صائب تبریزی "
-
سنگ
پنجشنبه 3 مهر 1399 11:44
لیتنی حجر ؛ لا احن الی ایّ شی ء ... کاش سنگ بودم ؛ دلم برای هیچ چیز تنگ نمی شد ... " محمود درویش "
-
بیچاره اسفندیار
سهشنبه 1 مهر 1399 20:00
سخنان خواهران اسفندیار در نکوهش پدر ، گشتاسب : نه سیمرغ کشتنش ، نه رستم ، نه زال تو کشتی مر او را ، چو کشتی منال ! ترا شرم بادا ز ریش سپید که فرزند کشتی ز بهر امید * جهاندار پیش از تو بسیار بود که بر تخت شاهی سزاوار بود به کشتن ندادند فرزند را نه از دوده ی خویش و پیوند را * برای هوا و هوس بیچاره اسفندیار / سعیدی...
-
وتن
شنبه 18 مرداد 1399 22:05
غربت کسی نباش که تو را وطن دیده. " محمود درویش "
-
شعر
سهشنبه 3 تیر 1399 23:11
ورتر : برایم شعری بخوان که حالم را خوب کند. شارلوت : در آغوشت میگیرم ، این شعری است که دوست دارم برایت بخوانم. " گوته "
-
معرفی کتاب : روح پراگ
جمعه 30 خرداد 1399 20:16
نام : روح پراگ نویسنده : ایوان کلیما مترجم : خشایار دیهیمی نشر : نی موضوع : نوشته های پراکنده موضوع یا سبک کتاب روح پراگ را نمی توان جز مجموعه مقالات و یا حتی گفتگوهای انجام شده نویسنده دسته بندی نمود. بیشتر شبیه نوشته های پراکنده نویسنده پیرامون موضوعات مختلف ولی تحت تاثیر نظام توتالیستی حاکم بر دوران زندگی او است ....
-
تو
شنبه 3 خرداد 1399 10:17
هر لبخند تو ، هر بوسهی تو به من آن قدرت را عنایت میکند که کوهی را بر سر کوهی بگذارم. کافی است که زیر بازوی مرا بگیری و از من بخواهی. به تو ثابت خواهم کرد که عشق، تواناترین خدایان است. شور زندگی در من بیداد میکند. امروز بیش از هر وقت دیگر زندهام و نفسی که خون مرا تازه میکند تویی ! " احمد شاملو "
-
چلیپا
پنجشنبه 25 اردیبهشت 1399 19:53
سخن چون برابر شود با خرد روان سراینده رامش برد کسی را که اندیشه ناخوش بود بدان ناخوشی رای او گُش بود همی خویشتن را چلیپا کند به پیش خردمند رسوا کند " فردوسی پاکزاد " بیست و پنج اردیبهشت روز بزرگداشت فردوسی
-
نان و خون و آب
پنجشنبه 25 اردیبهشت 1399 19:31
وای بر آن که برده کند، و آن که بردگی خواهد! وای بر آن که نام و خون کسی را نان و آب خود کند شما با من چه کردید؟ سوگند خوردید به فرق شکافتهی من برای رواج سکههای قلبتان ! به ذوالفقار خون چکان برای کشتن روح زندگی ! و اشک ریختید بر مظلومیت من تا ساده دلان را کیسه تهی کنید ! " مجلسِ ضربت زدن / بهرام بیضایی "
-
بازگشت
پنجشنبه 18 اردیبهشت 1399 09:51
همه راه ها به تو ختم می شوند. حتی آن ها که برای از یاد بردنت طی کرده ام. " محمود درویش " پ.ن : بازگشت به تو
-
سگال : روزه
سهشنبه 31 اردیبهشت 1398 10:21
به سرهنگ سلطان چنین گفت زن که خیز ای مبارک در رزق زن برو تا ز خوانت نصیبی دهند که فرزندکانت نظر بر رهند بگفتا بود مطبخ امروز سرد که سلطان به شب نیت روزه کرد زن از نا امیدی سر انداخت پیش همی گفت با خود دل از فاقه ریش که سلطان از این روزه گویی چه خواست؟ که افطار او عید طفلان ماست خورنده که خیرش برآید ز دست به از صائم...
-
ای با من و پنهان شده
چهارشنبه 8 اسفند 1397 14:49
سفر چرا وقتی تو نزدیک تری از من به لبهایم دورتری از بوسه ای که نمینشیند روی لبهایم دوستت میدارم انگار تعقیبم میکنی در خیابانهای تنت پنهان میکنم سکوتم را روی لبهایت پنهان میکنم صدایم را پنهان میشوم در جزیرههای تنت دوستت میدارم انگار " محمود درویش "
-
نیستی
شنبه 8 دی 1397 16:31
خوش عالمی است نیستی که هر کجا بایستی کسی نگوید کیستی ! " خواجه عبدالله انصاری "
-
کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه
پنجشنبه 15 آذر 1397 12:31
تو را خواهم بوسید اگر این سرب ها و آتش ها بگذارند تو را خواهم بوسید اگر این دودها و خاکستر ها بگذارند تو را خواهم بوسید اگر این استخوان های سوخته ... اگر این گل های پژمرده .. اگر این غروب های سرد ... اگر این ... اگر این خاک ها را کنار بزنی تو را خواهم بوسید . " رضا کاظمی "
-
سگال : عشق مجاز
جمعه 18 آبان 1397 21:28
دعوی عشق و عقل گفتارست معنی عقل و عشق کردارست عشق را بیخودی صفت باشد عشق را خون دل ص ِ لت باشد هر کرا عشق چهره بنماید دل و جانش بجمله برباید کس نیاید به عشق بر پیروز عشق عَنقای مُغربست امروز عشق را کیستی نگویی تو بر دَرِ عاشقی چه پویی تو عاشقی کار شیر مردانست نه به دعویست بل به برهانست هرکه را سر به از کلاه بُوَد بر...
-
اشک های خدایان
چهارشنبه 16 آبان 1397 13:23
بشر به پایان خود رسیده است و خدایان از زمین کوچ کردند و آخرین منجی فریب شیطان بود تا آدمی مست از باده غرور به خیال آنکه هنوز حکومتش بر زمین به پایان نرسیده است با ددان و دیوان بتازد بر روان های بی گناه و بی زبان. آنگاه که انسان چشم بست بر آتش فروزان هر موجود آنگاه که سیاهی بر روح و قلب آدمی خیمه زد درست در آن لحظه که...
-
تکه از تو
پنجشنبه 26 مهر 1397 10:28
و تو گاهی هنوز به دیدنم می آیی در هاله ای از نور و رنگ و خیال و من ساعت ها و یا شاید سال ها برایت از دلم تنگی هایم می گویم از بوسه هایی که طعم تو را نداشت از آغوش های تهی از تو از " دوستت دارم " هایی که وجودم را نلرزاند از درختان خیابان ولیعصر ... من هنوز تکه ای از تو را دارم همچون قاب عکسی قدیمی درون گنجه...
-
ای مرگ کجایی ؟
شنبه 14 مهر 1397 12:13
نامشان داعش بود، آمده بودند ما را به جهنم ببرند و خودشان سر راه به بهشت بروند! دعوتنامهشان در دست چپشان بود و با انگشت شهادتین دست راست، آسمان را نشان میدادند ! مادرم برای سکس شرعی بسیار پیر بود و طعم حوریان بهشتی را نمیداد، او را کشتند، خواهر کوچکم را همچون برهای تازه نگه داشتند. او باکره بود! همچون مریم، کمی...
-
رها
یکشنبه 11 شهریور 1397 21:20
رهایم کرده ای در این جهان بی گفت و گو که یک شعر ، یک کلمه حتی در نگاه مردمانش جوانه نمی زند ، نمی شکفد. رهایم کرده ای بر این زمین دل مرده که هیچ گیاه لب خندی حتی از آن نمی روید . در غرفه های آسمان مگر چه قدر ازدحام تبسم هست چقدر واژه ، چقدر شعر موج می زند مگر که رهایم کرده ای چنین بوی خاک بگیرم بوی تنهایی ؟!! "...
-
در گستره بی مرز این جهان ، تو کجایی ؟
شنبه 3 شهریور 1397 12:10
راه می روم و شهر زیر پاهام تمام می شود. تو ، هیچ کجا نیستی! " رضا کاظمی "
-
حسرت
چهارشنبه 31 مرداد 1397 23:34
حسرت دست هات مانده به چشم هام به خواب هام به کش و قوس ها تنم. در حسرت دست هات پر پر می زنم ! " عباس معروفی "
-
ای همیشه خوب *
چهارشنبه 31 مرداد 1397 22:46
ماهی همیشه تشنه ام در زلال لطف بیکران تو می برد مرا به هرکجا که میل اوست موج دیدگان مهربان تو زیر بال مرغکان خنده هات زیر آفتاب داغ بوسه هات - ای زلال پاک ! - جرعه جرعه میکشم تو را به کام خویش تا که پر شود تمام جان من ز جان تو ! ای همیشه خوب ! ای همیشه آشنا ! هر طرف که میکنم نگاه ، تا همه کرانه های دور ، عطر و خنده و...
-
حکم : دوستیش مثل دوستی خرس است
چهارشنبه 31 مرداد 1397 22:26
( دوس لوغی آیی دوس لوغی دی ) وقتی کسی از روی نادانی دست به کاری می زند که دوستان و اطرافیانش را گرفتار و ناراحت کند . در روزگاران گذشته مرد کشاورز و باغداری بود که با خرس دوستی داشت . روزی خسته و کوفته از سر آبیاری برگشته بود . زیر سایه درختی در باغ خوابید و به دوست خود یعنی همان خرس که همیشه همراه او بود سپرد که...
-
وطن
یکشنبه 28 مرداد 1397 14:54
دوباره می سازمت وطن، اگر چه با خشت جان خویش ستون به سقف تو می زنم، اگر چه با استخوان خویش دوباره می بویم از تو گُل، به میل نسل جوان تو دوباره می شویم از تو خون، به سیل اشک روان خویش دوباره ، یک روز آشنا، سیاهی از خانه میرود به شعر خود رنگ می زنم، ز آبی آسمان خویش اگر چه صد ساله مرده ام، به گور خود خواهم ایستاد که...
-
کاش ...
شنبه 27 مرداد 1397 09:41
ولادیمیر : تا حالا ترکت کردم ؟ استراگون : نه ... ولی تو بدترش رو انجام دادی ؛ گذاشتی که من برم ... " در انتظار گدو / ساموئل بکت "
-
پایتخت کهن
چهارشنبه 24 مرداد 1397 08:56
ای زیباترین حملههای جنونم ای سفر خنجر در بافتهایم ای ژرف رفتنِ دشنه بانوی من، بر غرقِ من بیفزای که دریا صدایم میکند برمرگ من بیفزای ،شاید مرگ چون هلاکم کرد زندهام سازد پیکر تو نقشهی جغرافیاییِ من است دیگر مرا با نقشهی جهان کاری نیست من کهنترین پایتختِ اندوهم و زخمم نقشی از ایام فرعونان درد من چون لکهای روغن...
-
خاکستری
یکشنبه 21 مرداد 1397 08:34
وقتی دلتنگم به تو می اندیشم یاد تو مربعی ست محو و لرزان در زمینه ی خاکستری روشن در این مربع ها من با بهم زدن پلک هایم گذشته را نقاشی می کنم بین من و تو غبار و دیوار است به سحر این مربع ها من از دیوار می گذرم در رسیدن به تو تنها راه گذشتن است.. باید چراغ رنگ به دست بگیرم و در خاکستری هایم به دنبال تو بگردم ای کاش ای...
-
بازی
شنبه 20 مرداد 1397 11:59
هرگز شکست حقارت نیست پیروزی پاسدار اسارت نیست این کهنه قصه را زنجیرهای پاره به من گفتند بازی کنیم یا از هراس هر لحظه لحظه ای ز زندگی خود را بر این حریف رند که نامش زمانه است ببازیم بازی کنیم یا از هراس بمیریم. بازی کنید از باختن نهراسید آنسان که پشت مرگ بلرزد این گونه باخت چه زیباست بازی کنیم. " میعاد در لجن /...
-
قیام کاوه
سهشنبه 9 مرداد 1397 20:46
یکی بی زیان مرد آهنگرم ز شاه آتش آید همی بر سرم تو شاهی و گر اژدها پیکری بباید بدین داستان داوری که گر هفت کشور به شاهی تراست چرا رنج و سختی همه بهر ماست ؟ شماریت با من بباید گرفت بدان تا جهان ماند اندر شگفت مگر کز شمار تو آید پدید که نوبت ز گیتی به من چون رسید که مارانت را مغز فرزند من همی داد باید ز هر انجمن "...
-
سگال : شوق
یکشنبه 7 مرداد 1397 22:02
پرسیده اند که شوق برتر یا محبت ؟ گفت : محبت ، زیرا که شوق از وی خیزد . بعضی گفته اند : شوق آتشی بود که از جگر به در آِید ، از فرقت ظاهر شود چون دیدار حاصل شد ، بنشیند و چون غالب بر اسرار ، مشاهدت محبوب بود شوق را آنجا راه نبود . فرقت : جدایی ، فراق " رساله قشیریه / ابولقاسم عبدالکریم بن هوازن قشیری " ترجمه :...