کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها
کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

ملال محبت *


گاهی گر از ملال محبت برانمت 

دوری چنان مکن که به شیون بخوانمت

چون آه من به راه کدورت مرو که اشک

پیک شفاعتی است که از پی دوانمت

تو گوهر سرشکی و دردانه صفا

مژگان فشانمت که به دامن نشانمت

سرو بلند من که به دادم نمی رسی

دستم اگر رسد به خدا می رسانمت

پیوند جان جدا شدنی نیست ماه من

تن نیستی که جان دهم و وارهانمت

ماتم سرای عشق به آتش چه می کشی

فردا به خاک سوختگان می کشانمت

تو ترک آبخورد محبت نمی کنی

اینقدر بی حقوق هم ای دل ندانمت

ای غنچه گلی که لب از خنده بسته ای

بازآ که چون صبا به دمی بشکفانمت

یک شب به رغم صبح به زندان من بتاب

تامن بسان شمع سر و جان فشانمت

چوپان دشت عشقم و نای غزل به لب

دارم غزال چشم سیه می چرانمت

لبخند کن معاوضه با جان شهریار

تا من به شوق این دهم و آن ستانمت



" شهریار "


* عنوان شعر متعلق به شاعر است

سگال : محبت


شبلی گوید : محبت را نام از آن محبت کردند که هر چه در دل بود جز محبوب همه محو کند.


" رساله قشریه / عبدالکریم بن هوازن قشیری"
ترجمه : ابوعلی حسن بن احمد عثمانی 
تصحیح : بدیع الزمان فروزانفر

حساب


ای شاه مکن آنچه بپرسند از تو

روزی که تو دانی که نترسند از تو



" نصرالله منشی "