کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها
کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

تقدیر


ﺗﻮ اﻧﺘﺨﺎب ﻣﻦ ﻧﺒﻮدی 
ﻋﺸﻖ من!
ﺳﺮﻧﻮﺷﺘﻢ ﺑﻮدی 
ﺗﻨﻬﺎ اﻧﮕﻴﺰه ﻣﺎﻧﺪﻧﻢ 
در اﻳﻦ واﻧﻔﺴﺎی ﺷﻠﻮغ 
در اﻳﻦ زﻧﺪﮔﻲ ﺑﻲ اﻋﺘﺒﺎر …


"عباس معروفی"


پ.ن : مرسی از امین عزیز

قاب قلبم


دلم را که مرور می کنم؛
تمام آن
از آن ِ توست
نقطه ای،
از آن ِ خودم.
بر آن نقطه هم
میخ می کوبم و
قابِ عکسِ تو را
می آویزم...
 


" ایمان سمرقندی "


پ.ن : مرسی از امین عزیز

رباعی حافظ


جز نقش تو در نظر نیامد ما را

جز کوی تو رهگذر نیامد ما را

خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت

حقا که به چشم در نیامد ما را

 

  " حافظ "


پ.ن : امروز بزرگداشت حافظ شیرازی عزیزه

راضی به رضایت


ﺩﻡ ﻣﯽ ﺟﻨﺒﺎﻧﺪ
ﺩﻋﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ
ﻭ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ.

ﺭﺍﺿﯽ ﺍﺳﺖ ﻣﺎﻫﯽ
ﭼﻪ ﺩﺭ ﺁﺏ ﺍﻗﯿﺎﻧﻮﺱ
ﭼﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﺳﺎﻃﻮﺭ.

ﺭﺍﺿﯽ ﺍﺳﺖ
ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﺷﯿﺸﻪ ﯾﯽ
ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺷﺪﻥ ﺟﺎﯾﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ.


" شمس لنگرودی " 

سه گزارش کوتاه درباره نوید و نگار


با حرفی که نویسنده در ابتدای کتاب " سه گزارش کوتاه درباره نوید و نگار " میزنه : " قبل از هر چیز باید بگم احتمالا از این داستان خوش تون نمی آد ..."خواننده نا خود آگاه در برابر داستان موضع منفی میگیره! ولی ....


نوید و نگار هیچ حکایت خاصی ندارن و اتفاق خاصی در داستان نمی افته ولی بعد از اتمام کتاب فکرت حداقل برای چند روز درگیرشون ه و ناخودآگاه بهشون فکر میکنی ؛این که اونها آدمهایی کاملا معمولی ن ولی چطور فکرت باهاشونه ، به چه چیزی شون فکر میکنی؟! اصلا چرا تو فکرت ن و ... آخرم به نتیجه ای نمیرسی و بیخیال میشی ولی این سوال همیشه گوشه ذهنت باقی می مونه ! تا شاید یه زمانی جوابی براش پیدا کنی !


****


یه نویسنده به چه مرحله ای از زندگی رسیده که می تونه شخصیتهای کاملا معمولی ولی موندگار خلق کنه که نمیشه راحت ازشون گذشت؟!!


****


داستان پاورقی های زیاد داشت که نویسنده توضیحات خاصی رو داده و یا خواننده رو برای درک بهتر داستان به داستای دیگه ارجاع نموده!! اولش پیش خودم فکر کردم چه کار بیهوده ای ! ولی وقتی کمی بادقت تر خوندم یه نکته جالبی فهمیدم و اون اینکه شخصیت های کتابهای مختلف مستور باهم پیوند – هرچند خیلی باریک – دارن! یعنی شخصیت کتابی در کتاب دیگری هم هست اما خیلی خیلی گذری و کوتاه ! انگار نویسنده آدم های خاصی رو برگزیده و به زندگی هرکدومشون در داستانی جداگانی پرداخته که در نقطه ای به هم پیوند می خورند .درست مثل فیلم " مردمان زیبا " !


نمی دونم درست فهمیدم یا نه ولی اگر واقعا اینطور بوده ، ایده خیلی جالب و خلاقی بوده – حدقل در زمینه داستان نویسی –


****


نمی دونم چه حرفی درباره داستان بگم ولی شاید باید زمان بگذره و کتاب دوباره خونده بشه تا حقایق درونش رو فاش بشه !