کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها
کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

فاصله


برو !

هر جا که می خواهی برو

اما

دور تر از یک نفس نرو !



" عباس معروفی "


نمی آیی ؟!


یادت

درهوای خانه منتشر شده

و در من

گلی شکفته است .

باید برخیزم

سفره بیاندازم

و هفت سین و تنگ ماهی  و ...

 

صدایی در من می گوید :

بهار آمده است .

 

تو نمی آیی ؟!

 

" رضا کاظمی "


برابر با تو


برایم گل نگیر

تبریک نگو

وقتی هنوز با تو برابر نیستم 

که قبل از انسان بودن زن هستم

تبریک نگو

وقتی بال هایم را می چینی

وقتی دست بر دهانم می گذاری و میگویی : هیس ! آبرویمان ! 

وقتی تن م می شود سنبل غیرتت 

وقتی روح م میشود مایه خجالتت

برایم گل نگیر


 من مست عطر گل های وحشی صحرایی م.


بت


شب عاشقان بی‌دل چه شبی دراز باشد

تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد

عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت

به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد

ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت

که محب صادق آنست که پاکباز باشد

به کرشمه عنایت نگهی به سوی ما کن

که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد

سخنی که نیست طاقت که ز خویشتن بپوشم

به کدام دوست گویم که محل راز باشد

چه نماز باشد آن را که تو در خیال باشی

تو صنم نمی‌گذاری که مرا نماز باشد

نه چنین حساب کردم چو تو دوست می‌گرفتم

که ثنا و حمد گوییم و جفا و ناز باشد

دگرش چو بازبینی غم دل مگوی سعدی

که شب وصال کوتاه و سخن دراز باشد

قدمی که برگرفتی به وفا و عهد یاران

اگر از بلا بترسی قدم مجاز باشد



" سعدی "

 

پرده اسرار


در پرده اسرار کسی را ره نیست

زین تعبیه جان هیچکس آگه نیست

جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست

می خور که چنین فسانه‌ها کوته نیست

 

" خیام "