کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها
کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

ای رفته ز بر

 

ای رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر

بر من منگر تاب نگاه تو ندارم

بر من منگر زانکه به جز تلخی اندوه

در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم

ای رفته ز دل ، راست بگو !بهر چه امشب

با خاطره ها آمدهای باز به سویم؟

گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه

من او نیم او مرده و من سایه ی اویم

من او نیم آخر دل من سرد و سیاه است

او در دل سودازده از عشق شرر داشت

او در همه جا با همه کس در همه احوال

سودای تو را ای بت بی مهر !به سر داشت

من او نیم این دیده ی من گنگ و خموش است

در دیده ی او آن همه گفتار ، نهان بود

وان عشق غم آلوده در آن نرگس شبرنگ

مرموزتر از تیرگی ی شامگهان بود

من او نیم آری ، لب من این لب بی رنگ

دیری ست که با خنده یی از عشق تو نشکفت

اما به لب او همه دم خنده ی جان بخش

مهتاب صفت بر گل شبنم زده می خفت

بر من منگر ، تاب نگاه تو ندارم

آن کس که تو می خواهیش از من به خدا مرد

او در تن من بود و ، ندانم که به ناگاه

چون دید و چها کرد و کجا رفت و چرا مرد

من گور ویم ، گور ویم ، بر تن گرمش

افسردگی و سردی ی کافور نهادم

او مرده و در سینه ی من ، این دل بی مهر

سنگی ست که من بر سر آن گور نهادم


" سیمین بهبهانی "


پ.ن : خدایش بیامرزد

بانوی در گذشته

 

بانو سیمین بهبهانی در گذشت. تسلیت میگم به تمام کسانی که شعراش می خوندن و دوست داشتن.

بی واژه ، بی فاصله

دنیا
دارد از شعرهای عاشقانه تهی می‌شود
و مردم نمی‌دانند
چگونه می‌شود بی‌هیچ واژه‌ای
کسی را که این همه دور است
این همه دوست داشت !



" لیلا کردبچه "


پ.ن : مرسی از امین عزیز

پنهان در تو


سفر چرا
وقتی تو نزدیک‌تری از من
به لب‌هایم
   دورتری از بوسه‌ای
  که نمی‌نشیند
 روی لب‌هایم
  دوستت می‌دارم انگار
   تعقیبم می‌کنی
   در خیابان‌های تنت
   پنهان می‌کنم سکوتم را
   روی لب‌هایت
   پنهان می‌کنم صدایم را
   پنهان می‌‌شوم
   در جزیره‌های تنت
   دوستت می‌دارم انگار



" محمود درویش "


پ.ن : مرسی از امین عزیز

شوخی خدا !


همه ی ما


فقط حسرت بی پایان یک اتفاق ساده ایم


که جهان را،


بی جهت،


یک جور عجیبی


جدی گرفته ایم.





" سید علی صالحی "



پ.ن : مرسی امین عزیز