کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها
کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

حکایت


زمین بی درخت

حکایت غم‌انگیز آسمان است

بدون خورشید بدون ماه

حکایت شبی ست بی ستاره

من

بدون تو

تو

بی گوشواره



" عباس معروفی "



پایان بهار


تقویم های ساده لوح

تقویم های ساده لوح

تقویم های ساده لوح نمی دانند


پایان بهار

خرداد نیست

پایان بهار

وقتی تو نیستی

وقتی تو نباشی

 


" فاضل ترکمن "



لحظه ی دیدار *


لحظه ی دیدار نزدیک است

باز من دیوانه ام ، مستم

باز می لرزد ، دلم ، دستم

باز گویی در جهان دیگری هستم

های ! نخراشی به غفلت گونه ام را ، تیغ

های ، نپریشی صفای زلفکم را ، دست

و آبرویم را نریزی ، دل

ای نخورده مست 

لحظه ی دیدار نزدیک است

 

 

" مهدی اخوان ثالث "


 

 . عنوان شعر متعلق به شاعر است*

 

پ.ن : این سرزمین سرشار از همه چی ه اینقدر که ما خودمونم نمی دونیم باهاش باید چکار کنیم . حتی خیلی چیزا رو نادیده می گیریم ، چیزی که شاید در یه کشور کم بنیه تر - از نظر فرهنگی و تاریخی ، زیست محیطی - مورد خیلی مهم و بزرگی باشه ! به جرات می تونم بگم برای هر ایرانی و پارسی زبانی یک مفر و مامنی جهت رفع خستگی و دلزدگی روزمره وجود داره . فقط باید پیداش کرد! 



سفرنامه بخش هفدهم : قرول و مرد عرب شصت ساله


از آن جا برفتیم به شهری رسیدیم که قرول نام آن بود.


جوانمردی ما را به خانه خود مهمان کرد. چون در خانه ی وی در آمدیم عربی بدوی در آمد نزدیک من آمد شصت ساله بوده باشد و گفت قران به من بیاموز. قل اعوذ برب الناس او را تلقین می‌کردم و او با من می‌خواند چون من گفتم من الجنه و الناس ، گفت  ارایت الناس ، نیز بگویم من گفتم که آن سوره بیش از این نیست. پس گفت آن سوره نقاله الحطب کدام است و نمی دانست که اندر سوره تبت حماله الحلب گفته است نه نقاله الحطب و آن شب چندان که با وی بازگفتم سوره قل اعوذ برب یاد نتوانست گرفتن، مردی عرب شصت ساله.

 


تلقین کردن : فهمانیدن ، آموختن



" ناصر خسرو قبادیانی  "



سفرنامه بخش شانزدهم : حران


و از شهر آمد تا حران دو راه است یکی را هیچ آبادانی نیست و آن چهل فرسنگ است. و بر راهی دیگر آبادانی و دیه های بسیار است و بیش تر اهل آن نصاری باشد و آن شصت فرسنگ باشد. ما با کاروان به راه آبادانی شدیم. صحرایی به غایت هموار بود الا آن که چندان سنگ بود که ستور البته هیچ گام بی سنگ ننهادی.


روز آدینه بیست و پنجم جمادی الآخر سنه ثمان و ثلثین و اربعمایه به حران رسیدیم . دوم آذرماه قدیم هوای آن جا در آن وقت چنان بود که هوای خراسان در نوروز.


 

نصاری : مسیحی



" ناصر خسرو قبادیانی  "