کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها
کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

معرفی کتاب : اساطیر مصر


نام کتاب : اساطیر مصر

نویسنده : ژ. ویو

مترجم : ابوالقاسم اسماعیل پور

نشر : قطره

 موضوع : اسطوره ها و خدایان مصری

 

این کتاب دیدی کلی به خدایان مصری دارد و برای کسانی که می خوان تازه مطالعاتی نسبت به تاریخ مصر داشته باشن مناسبه. تنها ایراد وارده ( محتوی مد نظر من نیست ) اینه که عکس های این مجموعه بسیار محدود و در پایان کتاب آورده شده است!

 ***


در کل دوستانی که به تاریخ کهن علاقه دارن و میخوان دراین باره مطالعه داشته باشن ، زمان خرید کتاب حتما به این نکته توجه کنند که کتابایی انتخابی عکسهای بسیاری داشته باشه و عکس ها در کنار خود مطلب باشه نه در پایان کتاب. چون این نوع مطالعه تاریخی بیشتر بر پایه آثار تجسمی باقی مانده ، است بنابراین بدون تصاویر خواننده درک درستی از تاریخ مستند نخواهد داشت. 

بی آنکه ...


فقط رنوار می‌توانست نگاه را


در چشم‌های تو


بر بوم نقاشی کند


بی آن که تو را ببیند


فقط رودن می‌توانست اندام را


بر تنت


سنگ و صیقلی بتراشد


بی آن که به دست‌های خدا نگاه کند


معمار هیجان!


فقط تو می‌توانی


خدای مهربان بیافرینی


بی آن که برابر آینه ایستاده باشی.




" عباس معروفی "


پند پیر


مریدی گفت پیر را چه کنم کز خلایق برنج اندرم از بس که به زیارت من همی‌آیند و اوقات مرا از تردّد ایشان تشویش می‌باشد . گفت هر چه درویشانند مر ایشان را وامی بده و آنچه توانگرانند از ایشان چیزی بخواه که دیگر یکی گرد تو نگردند.


گر گدا پیشرو لشکر اسلام بود

کافر از بیم توقع برود تا در چین

 

" گلستان – باب دوم ، دراخلاق درویشان / سعدی "

 

پ.ن :امروز ، روز بزرگداشت سعدی فرهیخته ست.

 

عضویت کتابخانه


روبروی کتابخونه / روز / خارجی


دیروز برای اولین بار توی ده سال گذشته عضو کتابخونه عمومی شدم اونم بخاطر فاصله زمانی که بین ساعت اتمام کارم و شروع کلاس زبانم بود و باید این دو ساعت رو یه طوری پر می کردم. پس به تنها کتابخونه عمومی نزدیک رفتم و عضو شدم تا بتونم هم از کتابهاش استفاده کنم و هم از سالن مطالعه ش.


داخل کتابخونه / روز / داخلی


کتابخونه خیلی کوچیک بود با کتابای قدیمی وخیلی محدود ، محدود ازنظر من.  وقتی بین قفسه ها حرکت می کردم بوی کهنگی کتابا رو خیلی خوب حس می کردم! راستش اولش پشیمون شدم که چرا اومدم !! از برخورد مسئولشم خوشم نیومد !!!!


تو اتوبوس / روز / خارجی


به این فکر می کردم که همیشه دلم می خواست ماهی یکبار یک جلد کتاب به یه کتابخونه هدیه بدم ولی هیچ وقت فکرم رو عملی نکردم .مطمئنم خیلی از ما ها کلی فکر و ایده بالقوه داریم که می تونیم به راحتی بهشون فعلیت بدیم. تصمیم امسالم اینه که ایده هام رو تا اونجا که میشه و درتوانم هست به مرحله عمل برسونم.

 


پ.ن : مطئنم که نزدیکی محل سکونت هریک از ما  کتابخونه کوچیک و پرتی هست که باید بهش توجه کنیم و خون رو تو رگهاش دوباره به جریان بندازیم حتی اگه آدم کتابخونی نباشیم. این کار باعث میشه آدم احساس مفید بودن بکنه و فکرش کمی از دغدغه های زندگی روزمره که می دونم همه ما دچار هستیم ، کم بکنه. گاهی خیلی خوبه که ابتکار عمل رو ما به دست بگیریم و منتظر دیگران نباشیم پس بهتره قدمی برای خودمون برداریم نه برای افراد محله مون!