کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها
کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

نیستی


چه فرقی می کند
زمین گرد باشد 
یا مسطح
وقتی تو هیچ جای آن
نیستی !



" رضا کاظمی "



هیچکس


حتی یک نفر را نداشتم که باهاش درد دل کنم و از حسینا براش حرف بزنم . کسی باشد که بهش بگویم دوستش دارم . می فهمی ؟ می دانی عشق یعنی چی ؟ خیال نمی کنم بفهمی ...

 


" سال بلوا / عباس معروفی "

 


پ.ن : هنوزم عاشق این کتابم. هنوزم هر قطعه ای رو ازش می خونم یه جوری میشم. یه حس و حال خاص ! و عشق تنها عشق من را به وسعت اندوه زندگی ها برد ، مرا رساند به امکان یک پرنده شدن ... 



شهر عاری از عشق


بعد از رفتنت

بعد از گم شدنت

در شهر بی پیکری که عریانی عشق

فراگرفته اش

این چندمین خانه است ؟

نمی دانم

باید یکی از هزاران خانه ای باشد که به درش رسیدم

و با انگشتان لرزان

و قلبی پر تشویش

زنگش را فشرده ام

و تنها پرسیده ام

او اینجا

در این خانه

 چشمانش را بر چشمانم بسته است

و گوش هایش را از نجوا های عاشقانه ام ربوده است؟


شهر خالی از عشق را

خانه به خانه

در جستجوی تو

خسته

اما

با امید و انتظاری زنانه

می جویم.


 

" شنبم رضایی "



نرم


هزار سنگ پراندند

نشکست این تُنگ شیشه ای

اما تو نرم گذشتی و ...

بی چاره ماهی !



" رضا کاظمی "



خاک روح


عرفان یعنی
خودت را بدجوری بشناسی
یعنی نمد شدن
که هرچه چوبت بزنند
خاکت گرفته می‌شود.



 " عباس معروفی "