کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها
کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

ماه


تو ماه بودی

و این را می شد از مردانی فهمید

که وقت آمدن ت

تمیز کردن پنجره ها را بهانه می کردند

و زنانی که

به قهر از خانه می رفتند !!



" رضا کاظمی "



قصه *


رفتم به کنار رود سر تا پا مست

رودم به هزار قصه می برد ز دست

چون قصه درد خویش با او گفتم

لرزید و رمید و رفت و نالید و شکست



" فریدون مشیری "



* عنوان  شعر متعلق به شاعر است.


تسلیم


این جا همه زخمی اند خودشان .

به چشم هات بگو

کمان بیندازند دیگر!



" رضا کاظمی  "