کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها
کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

شعری که شرح حال من است!

 

هردو بر این باورند
که حسی ناگهانی آنها را به هم پیوند داده.

چنین اطمینانی زیباست،
اما تردید زیباتر است.

چون قبلا همدیگر را نمیشناختند،
گمان میبردند هرگز چیزی میان آنها نبوده.

اما نظر خیابانها، پلهها و راهروهایی
که آن دو میتوانسته اند از سالها پیش
از کنار هم گذشته باشند، در این باره چیست؟

دوست داشتم از آنها بپرسم
آیا به یاد نمی آورند
شاید درون دری چرخان
زمانی روبروی هم؟
یک ببخشید در ازدحام مردم؟
یک صدای اشتباه گرفته اید در گوشی تلفن؟

-
ولی پاسخشان را میدانم.
-
نه، چیزی به یاد نمیآورند.

بسیار شگفتزده میشدند
اگر می دانستند، که دیگر مدتهاست
بازیچهای در دست اتفاق بودهاند.

هنوز کاملا آماده نشده
که برای آنها تبدیل به سرنوشتی شود،
آنها را به هم نزدیک میکرد دور میکرد،
جلو راهشان را میگرفت
و خنده شیطانیاش را فرو میخورد و
کنار میجهید.

علائم و نشانههایی بوده
هر چند ناخوانا.
شاید سه سال پیش
یا سه شنبه گذشته
برگ درختی از شانه ی یکیشان
به شانه ی دیگری پرواز کرده؟
چیزی بوده که یکی آن را گم کرده
دیگری آن را یافته و برداشته.
از کجا معلوم توپی در بوته های کودکی نبوده باشد؟
دستگیرهها و زنگ درهایی بوده
که یکیشان لمس کرده و در فاصلهای کوتاه آن دیگری.
چمدانهایی کنار هم در انبار.
شاید یک شب هر دو یک خواب را دیده باشند،
که بلافاصله بعد از بیدار شدن محو شده.

بالاخره هر آغازی
فقط ادامهایست
و کتاب حوادث
همیشه از نیمه آن باز می شود

 

 

'"ویسلاوا شیمبورسکا"

 

نظرات 2 + ارسال نظر
عسل دوشنبه 23 اردیبهشت 1392 ساعت 12:59 ق.ظ

سلام زهرای مهربانم

با دیدن جوابت آروم شدم، حس کردم یکی همدردمه

من دلم نمیخواد آدم بی ربطی وارد زندگیم کنم اما تشخیصش سخته، آدما زیبا حرف میزنن اما پای عمل که میرسه زشتن...

کاش عشق حقیقی ممکن شود...

عسل گل

خودت حرف قشنگی زدی، همیشه وقتی پای عمل به میان میاد همه جا میزنن. شاید این حرف خودت تلنگری باشه برات که درباره آدما از دریچه ی عملشون قضاوت کنی :)

عسل شنبه 21 اردیبهشت 1392 ساعت 11:44 ق.ظ

سلام زهرا جان، از مطالبت لذت میبرم،
من یه بحران سخت دارم
تا حالا عاشق شدی؟؟؟
عشق چیه؟
عاشق کیه؟
چرا اینهمه آدم بی ربط که فکر میکنی این همونیه که باید باشه ولی نیست،تو مسیرت قرار میگیرن؟
چیزی به آدم یاد نمیدن بلکه سردت میکنن،سنگت میکنن،ایمانت رو به صداقت آدما کم میکنن...
چرا؟
چرا؟
چرا؟

عسل عزیز

مرسی برای توجه ت نسبت به نوشته های من.

درباره سوالهایی که پرسیدی ، حرفای زیادی میشه زد و چیزای زیادی میشه مطرح کرد. آدمایی خیلی بزرگتر از من هم نتونستن جواب قاطعی به این سوالات بدن چون عشق برای هر کسی شکل خاصیه داره!
در مورد آدمهای بی ربط، این تویی که کسی رو به زندگیت راه میدی ؛ با ربط یا بدون ربط! بنظرم آدم باید نسبت به کسانی که قراره وارد زندگیش بشن یه کم وسواس داشته باشه.این رو به تجربه میگم : هرکسی ارزش شناخت نداره چه برسه به علاقه و ...!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد