ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
آرامش انگلیسی:
مثل سربازی شده ام که با نامزدش خوش و بش کرده و حالا هم سرحال است و هم غمگین و
افسرده.
سرم را بلند می کنم و عراقی ها را می بینم , آدم هایی مثل ما. چنان مضطرب این سو و
آن سو می دوند و سنگر می گیرند که یادم می رود گلوله هایی که از روبرو می آیند
گلوله های آن ها است و می تواند ما را بکشد.
مگه همه آدمایی که عاشق می شن دنبال چی هستن؟ اونا هم از مرگ فرار می کنن.
پیشروی مهمه , تا کجا , تا کی , نمی دونم.
..............
- کفشهای شیطان را نپوش:
می دونی مشکل شیطون چیه؟ اون می گه راست تو چشم های من نگاه نکنین، کفش های منو
پاتون نکنین، براش مهم اینه که تو یه جوری بهش اهمیت بدی...
........
- راستی آخرین بار کی پدرت را دیدی
هرگز فکر نکرده بودم او هم می میرد... پدری که صدایش زانوهای ما را از ترس می
لرزاند و پدری که حرف های ما برایش مهم نبود. مهم این بود که او چه می گوید و ما
چگونه انجام می دهیم... نه از مرگ او راضی ام و نه متاثر, فقط تهی هستم. نمی دانم
اگر او نباشد برای اشتباه ها و گناهانم باید یقه چه کسی را بگیرم.
....
با تشکر بسیار از امین برای معرفی این نویسنده.
دوستان برای آشنایی بیشتر با نوشته های این نویسنده به قسمت نظرات یادداشت " ناگفته ها " مراجعه کنید.