کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها
کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

مارکز عزیزم

این ماجری افسانه ای تقصیر خودم بود. وقتی در یک سمینار درباره ی جنبه ی شاعرانه وسایل خانه شرکت کرده بودم ، توتو از من پرسیده بود که چطور چراغ فقط با زدن کلید برق روشن می شود. شهامت نداشتم روی آن مسئله تعمق کنم.

جواب داده بودم :"  نور مثل آب است. شیر لوله را باز می کنی و جاری می شود ".این طور بود که هر چهار شنبه شب قایقرانی می کردند.



" دوازده داستان سرگردان / گابریل گارسیا مارکز " 


پ.ن: نمی دونم چرا، ولی همیشه فکر می کردم که مارکز فوت کرده و اینقدر مطمئن بودم که به فکرم هم نمی رسید درموردش تحقیق کنم تا اینکه یه روز مطلبی درباره خوندم که خیلی ناراحتم کرد. اینکه دچار آلزایمر شده. تصور اینکه کسی  خالق این همه داستان و شخصیت به یاد مانی باشه ، پدر رئالیسم جادویی باشه ، اما هیچ کدوم به یاد نداشته باشه حتی ندونه کی هستش ، برام خیلی سخته.  مارکز همیشه نویسنده محبوبم بوده حتی اون زمان که توی سن پایین اولین کتاب – طوفان برگ - رو ازش خوندم یا اون زمان که به هزار زحمت ولی با اشتیاق رمان " صد سال تنهایی " ش رو تموم کردم یا " خاطرات همه دلبرکان غمگین من " یا " دورازده داستان سرگردان " یا ... یا ... یا ... . اون وقت سرچشمه این همه خلاقیت خشک بشه ! مثل یه کابوس می مونه !  

نظرات 1 + ارسال نظر
امىن چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 09:23 ب.ظ

با کتاب هاى مارکز عاشق ادبىات آمرىکاى لاتىن شدم.
واقعا سخته,من هم وقتى شنىدم خىلى ناراحت شدم.بعضى از آدمها جاىگزىن ندارن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد