کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها
کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

و قصه همچنان باقی ست ...

الان یکی از تفریحات نشاط آور زندگیم این شده که برم جلوی کتاب خونه م بیاستم و تک تک کتابام بیرون بیارم و یه چند خطی ازشون بخونم و تاریخ خرید نگاه کنم! اولین کتابی که خریدم برای سال 77 بود. خریدش خوب یادمه. همراه بابام بودم. همینطور داشتم کتابا رو نگاه میکردم که گفت یکی رو انتخاب کن. البته خودشم تو انتخاب کمکم کرد. حس خیلی خوبی بود چون اولین کتابم با قطر زیاد بود. البته کتابی هم دارم که برای سال 73 ه و به بابام گفته بودم که از ماموریتی که رفته برام بیاره ! (اون موقع هفت سالم بود!! )   

اولین کتاب پائولو کوئلیو رو درست ده سال پیش خریدم ، " عطیه برتر " ! کتابی که درباره عشق بود. دیشب وقتی تاریخش دیدم احساس کردم چقدر پیر شدم! هرچند هنوز بیست شش سالمه ولی وقتی به گذشته و آنچه که پشت سر گذاشتم نگاه می کنم ، تعجب میکنم  و می ترسم ! از این آدمی که هستم، از مسیری که " از انچه که بودم به این چه که هستم "، طی کردم! بارها شده که از خودم پرسیدم : " آیا این آدم واقعا من بودم ؟!! " و جواب " بله " م مو رو به تنم راست میکنه انگار یه شخص دیگه م که داره به زهرا نگاه میکنه!


" من واقعا کی هستم؟ " سوالی که تا به امروز هرگز منو رها نکرده!! 

نظرات 3 + ارسال نظر
امین سه‌شنبه 29 بهمن 1392 ساعت 11:34 ق.ظ

ساعت پنجُ سیُ پنج دقیقه صبح : پنجاه به پنجاه ، نه خوبم نه بد ! چای که درست کردم ، برایت ادامه نامه را خواهم نوشت ! آنای من ! ... خب ؟ حالا تو خوابیده یی کودکانه وُ مظلوم ! تلوزیون بسکتبال نوین پخش می کند ، بین شیکاگوبورس و فیلادلفیا ! از رقابت های جام ام . بی . ای آمریکا ! از آمریکا گلایه ای نمی شود داشت ، آن ها حق وتو دارند ، به همین خاطر جایگزینی مایکل جُردن با لنگستون هیوز کار عجیبی نیست ! از فرانسه نومیدم که قرن نوزدهم و بیستم ، مهد زایش مکاتب متعدد هنری ، در شعرُ نقاشیُ رمانُ کل فرهنگ بود ، ولی ناگهان قلم ها به دور انداخته شد و آدامس جای آن را گرفت ! ژان پُل سار تر ، ژاک پره ور ، سیمون دوبوار ، فلوبرُ ویکتور هوگو ... قهرمانان ملی فرانسه که فخر دوران نیز بودند ، به پیرسُ هانریُ زیدانُ پلاتینی تبدیل شدند ! به جای دست ها ، پاها ارزش یافته وُ به سرعت هم پیش می روند ... طرح این مسئله حساسُ جدی ، به این صورت کمی عقده یی به نظر می رسد ! منظور این است که قافله سالاران معضلات فکری بشر ، به این نتیجه رسیده اند که به جای فکر کردن ، مست کنند ! به جای طرح مسایل فلسفی ، خوب غذا بخورندُ خوب بدوندُ خوب بخندند... به جای کافه های روشن فکریُ بحث ها وُ مجادله ها ، به کاباره ها وُ دانسینگ های مبتذل پناه ببرند ! آیا این چنین است ... که اگر این چنین باشد ... وحشتناک است ! فکر می کردیم ، با وجود سازمان های معتبر یونسکو و یونیسف وسازمانهای معتبر دیگر که به سازمان معتبر ملل وابسته اند ، دیده بانان تعادل در جهان خواهند بود ! کار به جایی رسیده است که ترک های ترکیه ، حاضرند پول زندگی هزار ناظم حکمت را برای خرید یک وزنه بردار به تربیت بدنی یشان تقدیم کنند ، با حقوق ماهانه خدا تومن ... تا از قافله بورس عقب نمانده باشند ، در کسب امتیازهای ملی ! غرضی نیست ! مرضی نیست ! حسادت نمی کنم ! به خداوندی خدا منظورم ارزانی اندیشه است و بی اعتباری فکر ! یعنی پاسپورتی که بدون آن ، کلاغ ها هم به جمع خود راهمان نمی دهند ! گرایش به ورزش – به عنوان یک روش سالمُ سالم ساز برای زدودن تنش ها از جان خسته وُ نومید – شاید که عاقلانه ترین تصمیم باشد ... پس از این مبحث می گذریم تا نامه ی دیگر که در حدُ اندازه های این گرایشُ گزینه باشد ! شاید بیلیارد برای مردم سوییس که در اوج رفاه بیشترین آمار خودکشی را دارند ، بهتر از خواندن رمان سقوط آلبر کامو باشد ! دانشگاه هاروارد در برابر فیفا وُ فیلا کم آورده است ! سانترهای دیوید بکهام ، از طرح بود و نبود شکسپیر قابل تأمل تر شده است ! ظاهرا هنوز سنی از عمر بشر نگذشته است ! هنوز در حال تجربه ییم ! هیجان آدم را می کُشد و جویدن آدامس از سکته جلوگیری می کند ! فرار از فلسفه وُ اندیشه ، خود فلسفه ی جدیدی ست که تازه راه افتاده است ! شاید ... ساعت ششُ دوازده دقیقه است ! چشمانم تار می بینند ! برای خودم چای می ریزم ، تا هوشُ هواسم را متوجه کلاغی کنم که مارا در هییت انجیری خورده بود ... چاییم را بخورم ... آنِ من ! روزی که از چاپ مقاله ات حرف می زدی ، انگشتان لاغرُ ضعیفت گوشه لباست را می فشرد و نگاهت از سطح ناخدآگاه به بالا می رفت ! همین حالت را هم به وقت شعر خواندن خودم و گوش دادن تو در تو دیده ام ! بیا یک روز یه قبرستان نیچه برویم و روی مزار نیچه دو دسته گل بابونه بگذاریم و بگوییم : ما از دیار زردشت می آییم ! پیامبری که خدایش هرگز نمی میرد ! بدتر از هیتلر بمبارانمان خواهد کرد ، که آتش مردنی ست ! ... چشمانم به زحمت کلمات را تشخیص می دهند ! به سرعت دارم در سیاه چال تکلف سقوط می کنم ! هر چه از نیچه و زردشت نوشته ام پس می گیرم و به جایش سیگاری روشن می کنم ! تو به جای سیگار پسته بشکن ، یا آب پرتقال بنوش تا سالم زندگی کنی ! بالشم بوی مرغ مُردار می دهد ، بالش تو چطور ؟ جمله ی سفر به آلمان ُ رفتن یه قبرستان و گُل بابونه وُ قبر نیچه وُ حرف های زردشت را خط بزن ... برایم دعا کن ! چشمان تو گُل آفتاب گرداننند ! به هرکجا که نگاه کنی ، خدا آنجاست ! هزارمین سیگارم را روشن می کنم ... پس چرا سکته نمی کنم ؟ نمی دانم...
حسین پناهی-نامه هایی به آنا

بعد از خوندنش فقط نفس عمیق - در واقع آه عمیقی - کشیدم. این چیزایی که گفته رو من دقیقا حسش کردم :((

" فرار از فلسفه وُ اندیشه ، خود فلسفه ی جدیدی ست که تازه راه افتاده است " !!!!

امین سه‌شنبه 29 بهمن 1392 ساعت 11:15 ق.ظ

سپاس دوست عزیز.
به نظرم نمیشه چشم به روی مسایل اطرافمون ببندیم.
من در این حال که در محیط هایی که هستم سعی میکنم به اکثر ادمها (تا اونجایی که در توانم هست ) کمک کنم ولی دوستهای بسیار بسیار محدودی دارم.چون دغدغه هامون اکثرا متفاوته.چیزهایی که برای من مهمه برای دیگران مهم نیست و بلعکس.
الان خوشحالم که با کسی دوست شدم که دغدغه های مشترک داریم و میتونیم با هم به گفتگو بپردازیم.

امین دوشنبه 28 بهمن 1392 ساعت 05:04 ب.ظ

خیلی خوبه که تاریخ خرید هر کتاب رو یادداشت میکنی، اینجوری همیشه خاطراتت با دیدن کتاب ها زنده میشه.
احساس اینکه یکی مواظب ماست حس خوبیه چون اونوقت سعی میکنیم کمتر اشتباه کنیم و به بیراهه نریم.
سوالاتی از قبیل "من کی هستم؟"
"چرا به دنیا امدم"؟
"به کجا میرم"؟
و...
همین طور باعث میشه هدفمندتر قدم برداریم.
سوالی که همیشه با من هست اینه:
"از آمدن و رفتن ما سودی کو؟"

از آمدن و رفتن ما سودی کو وز تار امید عمر ما پودی کو
چندین سروپای نازنینان جهان می‌سوزد و خاک می‌شود دودی کو

منم باهات موافقم به نظر جمله کلیدی هر کسی دقیقا روحیات شخص نشون میده. مثلا همین جمله تو " از آمدن و رفتن ما سودی کو " و دقت نظرت نسبت به اجتماع و حساسیتت نسبت به حوادث و ناراحتیت از برخی مسایل ، تماما منعکس کننده روحیاتت و طرز فکرته از طرفی هم خیلی خوشحالم که واقعا می فهمی که من چی میگم و مجبور نیستم توصیح بدم. از دوستی باهات شادم :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد