کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها
کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

تیشه به ریشه ام


علی ابن ابی طالب :


من کجا هستم؟ حقیقت من کجاست؟ روزگاری ساکن شهری بودم؛ و اینک قرنهاست سرگشته بیابان خضر الیاسم!
شما مرا از من گرفتید. خیالات خود را به من چسباندید. خون از شمشیرم چکاندید و سرهای دشمنان به تیغ ذوالفقارم بریدید! قلعه‌گیر و …خندق‌گذار و معجزه‌سازم کردید! شاه مردان و شیر خدا گفتید! از زمینم به چهارم‌آسمان بردید! به خدایی رساندید! پدر خاک و خون خدا خواندید! در شهر علمم خواندید و از آن به درون نرفتید! شما با من چه کردید؟
وای بر آن‌که برده کند، و آن‌که بردگی خواهد! وای بر آن‌که نام و خون کسی را نان و آب خود کند! شما با من چه کردید؟ سوگند خوردید به فرق شکافته من برای رواج سکه‌های قلبتان! به ذوالفقار خون‌چکان برای کشتن روح زندگی! و اشک ریختید بر مظلومیت من تا ساده‌دلان را کیسه تهی کنید!

صبر کردم صبر، چون کسی که خار در چشم و استخوان در گلو دارد . به سالها!

آنها که خود را به من می‌بندند، کاش آزادم کنند از این بند! - آنها که سوار بر مرکب روح ساده‌دلانند! آنها که لاف جنگ می‌زنند با دشمنان خیالی در دیارات خیال؛ و هرگز نجنگیدند با دشمن راستین که در نهاد خویش می‌پرورند برای جنگ با حقیقت!

شما با من چه‌ کردید؟ بزرگم کردید برای حذفم! راستی که من انسان بودم پیش از آن‌که به آسمان برین برانیدم! چنین است که صحنه‌ها از ابن ملجم پر است و از علی خالی! - شما دوستداران من با من چنین کنید، دشمنانم چه باید بکنند؟


گوشه ای از دیالوگ " مجلس ضربت زدن / بهرام بیضایی "



پ.ن : به راستی ما با علی ها و حسین ها و ... چه می کنیم ؟!!

مرسی از امین عزیزم

نظرات 2 + ارسال نظر
امین جمعه 27 تیر 1393 ساعت 09:38 ق.ظ

به راستی مولانا به درستی سروده:
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان
زانک بد مرگیست این خواب گران

واقعا !!

نادم پنج‌شنبه 26 تیر 1393 ساعت 01:40 ب.ظ http://aziiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiizam.blogsky.com

صبور باش

عاقبت یک روز

به مهر از تو سخن می گویند

و به افتخار به دوشت می برند

از سردخانه تا قبرستان!

صبور باش...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد