کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها
کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

ماوای ما

 

وقتی نیستی
فکر می‌کنم تو آمده‌ای
و من رفته‌ام
بیهوده
فکر می‌کنم تو نیامده‌ای
و من آمده‌ام
بی دلیل
حضورم در این جهان
نفرین ملتی ست تهی‌شده از عشق و کتاب
شهرزاد من!
وقتی نیستی
فکر می‌کنم تو آمده‌ای
من هم آمده‌ام
ولی شکل نیافته هستی
هنوز
جهان را نساخته‌اند
و من به دنبال زمین می‌گردم
که با انگشت روی خاک خط بکشم
بر تنت
و بگویم خانه‌ی ما اینجاست




" عباس معروفی "

 

زیبا بودن

آی بانو : توی خان ، از آخرین باری که تو را دیدم فریادت بلند تر شده.


توی  : و ریشم کوتاهتر؟


آی بانو : فریاد بلند را همه می شنوند!


توی  : چرا نزنم فریاد – لباس من تن تست !


آی بانو : مگر نه اینکه تو نیز جامه ی مرا پوشیدی؟


توی : ناچار!


آی بانو : من نیز !


توی : من از تنپوش زنان نفرت داشتم.


آی بانو : نفرت من از تنپوش تو بیش تر است.


توی : تو سهم مرا ربودی؛ انتقام سهم من بود.

چه کسی گفت اهانتی را که به من شده تو انتقام بستانی؟


آی بانو : چه کسی گفت من انتقام ترا ستاندم؟

تو مهمان کش شایسته ی این توهین بودی!

نه ، من انتقام توهینی را گرفتم که به من شده بود.


توی : به تو؟


آی بانو : این که پستی مرد زن شدن است!

که نا اهلی ، از خرد دوری ، نمک به حرامی را زنانه بپوشانند.

تو زن نیستی توی خان ؛

تو به دنیا چیزی نمی دهی بلکه می ستانی !

تو که هر بانوی کلات ، پنجه ات را تا آرنج به خون جگربندش سرخ دیده است.

 



" فتح نامه کلات / بهرام بیضایی "


پ.ن : کم هستند انسان هایی که به زن نگاه زیبایی دارند ! حتی در میان زنان هم تعدادشون کمه.


تقریبا دو سال پیش ، یه شب خونه شهرستانی خاله دعوت داشتیم. به پیشنهاد دخترم خاله تصمیم گرفتیم بریم با ماشین دوری بزنیم، توی شب . من پشت نشسته بودم و پنجره پایین بود و باد زیادی به صورتم میخورد طوری که شالم افتاد.اولش بخاطر اینکه کسی نبود سرم نکردم ، کمی بعد موهام باز کردم و سرم از پنجره ماشین بیرون بردم تا باد موهام بهم بریزه ! برای اولین بار توی تمام زندگیم احساس گناه نسبت به مو هام نداشتم و باز بودنش توی محیط بیرون برام حس بدی به همراه نداشت و معذب نبودم !  هرگز هرگز هرگز اون احساس رو فراموش نمی کنم. حس گناه کار نبودن!

ما بین مردمانی زندگی می کنیم که زن رو زیبا نمی دونم! این یعنی انتهای دنیا !  


چرا زیبا بودن و زیبا دیدن شدن - هم برای زن و هم برای مرد - مهمه؟ چون باعث حس شادی بین افراد آدمی میشه و خوشحالی اونها رو به هم نزدیک میکنه و رحم و شفقت رو بینشون زیاد میکنه ، باعث میشه روحشون باهم ارتباط برقرار کنه که همین علتیه برای بالاتر قرار گرفتن ارزشهای انسانی از شهوات حیوانی !

بی عشق هیچ نیارزید!

در این گذرگاه 
بگذار خود را گم کنم در عشق
بگذار از ره بگذرم با دوست ، با دوست
ای همه مردم ، در این جهان به چه کارید ؟
عمر گرانمایه را چگونه گذرانید ؟
هر چه به عالم بود اگر به کف آرید 

... هیچ ندارید اگر که عشق ندارید
وای شما دل به عشق اگر نسپارید
گر به ثریا رسید هیچ نیارزید
عشق بورزید
دوست بدارید 



" فریدون مشیری "


پ.ن : مرسی از امین عزیز

آی عشق ، چه می کنی؟!

آی عشق ، با مردمان چه می کنی؟

از خونشان بساط فسانه می کنی.

وصل اگر باشد دیر می دهی

هجر به قامت اندازه می کنی.

کشته ی غم را زندگی نو می آوری

در چهره مرگ باز جلوه می کنی.

بر شادی ها رنج می تنی

پیراهن صبر را پاره می کنی.

شادی را قطره قطره می بخشی

به دریا رنج را پیمانه می کنی.

خود در قلب کسی خانه کرده ای

از خانه او را آواره می کنی.

آی عشق ، با مردمان چه میکنی؟

 


" فتح نامه کلات / بهرام بیضایی "

عادت به خیام

قومی متفکرند اندر ره دین

قومی بگمان فتاده در راه یقین

ناگاه منادی در آید ز کمین

کی بی خبران راه نه آنست و نه این



" خیام "


پ.ن : البته این شعر با کمی تغییرات در جاهای دیگه ای هم اومده ولی من خودم به شخصه فکر می کنم این شعر از همه درست تر باشه. من عاشق مصرع آخرشم.

با خودم قرار گذاشتم حداقل هفته ای یه رباعی از خیام حفظ کنم.اینجوری بدون اینکه بفهمم اکثر رباعیاتش حفظ میشم. دلم می خواد بیشتر خودم رو به چیزای خوب عادت بدم.