ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دست هایش آشکارا می لرزید و آب بینی اش سرازیر شده بود.آن را پاک کرد تا حواسش را بیشتر جمع کند. اما تا مهره را زمین گذاشت نقشه اش را که نخواسته برباد داده بودم فهمیده بودم و بعد از آن دیگر شکستش کاری نداشت.
مهم این است که غول ها ترک بردارند و او ترک برداشته بود. تلنگر کودکی یا دیوانه ای کافی بود تا او فرو ریزد.
فرو ریخت نه به اراده ی من ، به اراده ی جمعی که دور صفحه ی شطرنج حلقه زده بودند و آرزوی باختش را داشتند .
" آدم ها / احمد غلامی "