کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها
کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

نگو ننگ است


به لب هایم مزن قفل خموشی

که در دل قصه ای ناگفته دارم
ز پایم باز کن بند گران را
کزین سودا دلی آشفته دارم

بیا ای مرد ، ای موجود خودخواه
بیا بگشای درهای قفس را
اگر عمری به زندانم کشیدی
رها کن دیگرم این یک نفس را

منم آن مرغ ، آن مرغی که دیریست
به سر اندیشه ی پرواز دارم
سرودم ناله شد در سینه ی تنگ
به حسرت ها سر آمد روزگارم

به لب هایم مزن قفل خموشی
که من باید بگویم راز خودرا
به گوش مردم عالم رسانم
طنین آتشین آواز خود را

بیا بگشای در تا پر گشایم
بسوی آسمان روشن شعر
اگر بگذاریم پرواز کردن
گلی خواهم شدن در گلشن شعر

لبم بوسه ی شیرینش از تو
تنم با بوی عطرآگینش از تو
نگاهم با شررهای نهانش
دلم با ناله خونینش از تو

ولی ای مرد ، ای موجود خودخواه
مگو ننگ است این شعر تو ننگ است
بر آن شوریده حالان هیچ دانی
فضای این قفس تنگ است ، تنگ است

مگو شعر تو سر تا پا گنه است
از این ننگ و گنه پیمانه ای ده
بهشت و حور و آب کوثر از تو
مرا در قعر دوزخ خانه ای ده

کتابی ، خلوتی ، شعری ، سکوتی
مرا مستی و سکر زندگانی است
چه غم گر در بهشتی ره ندارم
که در قلبم بهشتی جاودانی است

شبانگاهان که مه می رقصد آرام
میان آسمان گنگ و خاموش
تو در خوابی و من مست هوس ها
تن مهتاب را گیرم در آغوش

نسیم از من هزاران بوسه بگرفت
هزاران بوسه بخشیدم به خورشید
در آن زندان که زندانبان تو بودی
شبی بنیادم از یک بوسه لرزید

به دور افکن حدیث نام ، ای مرد
که ننگم لذتی مستانه داده
مرا می بخشد آن پروردگاری
که شاعر را ، دلی دیوانه داده

بیا بگشای در تا پر گشایم
بسوی آسمان روشن شعر
اگر بگذاریم پرواز کردن
گلی خواهم شدن در گلشن شعر


" فروغ فرخزاد "

پ.ن :امروز روز جهانی زن ست.

پشت نقاب


به امید دیدن چهره ها

نقاب ها را برداشتم

پشت نقاب

چیزی نبود !



" محمدرضا ضیغمی "

تماشایی ترین من


تو را
آسمان به زمین بخشیده
که رنگ‌هات را
توی گوش گل‌ها بگویی
از این گل به آن گل
خورشیدکم!
از بهار تا پاییز
و من چنان خوشبختم
که با خیل عابران بی‌نگاه نمی‌گذرم
اینجا به تماشای تو
بر زمین می‌مانم.



" عباس معروفی "

یک قصه بیش نیست غم عشق


کمتر کسی پیدا میشه که بتونه بین اعتقادات و عشقش یکی رو انتخاب کنه چون این انتخاب مستلزم کنده شدن از هر آن چیزی ست که تا به حال بهش عادت کرده و اگر این اعتقاد از نوع مذهب باشه که سختره !


**** 

" از عشق و شیاطین دیگر " مارکز کمی متفاوت تر از باقی کتابهایی که من تا به حال ازش خوندم. سبکش بیشتر به رئالیسم نزدیک بود البته نه کاملا . داستانی دیگر از عشق و این که هر کس توان به دوش کشیده شدنش را ندارد و در این میان یکی حتما فدا می شود.


****


پ.ن : سوال مهم اینکه اعتقادات – اعتقادات مذهبی – ما چقدر ارزش داره که بخاطرش از عشق مون بگذریم ؟  

 

روزهای سخت


زندگی، بدون روزهای سخت نمی شود...
روزهای سخت، همچون برگهای پاییزی شتابان فرو می ریزند،
در زیر پاهای تو، اگر بخواهی...
فراموش نکن !
برگهای پاییزی بی شک در تداوم بخشیدن به مفهوم درخت 
و مفهوم بخشیدن به تداوم درخت، سهمی از یاد نرفتنی دارند.


" نادر ابراهیمی "