کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها
کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

لنگرگاه


پس از سفر های بسیار و
عبور از فراز و فرود امواج این دریای طوفان خیز
بر آنم که در کنار تو لنگر افکنم
بادبان برچینم
پارو وانهم
سکان رها کنم
به خلوت لنگرگاهت درآیم
و در کنارت پهلو بگیرم
آغوشت را بازیابم
استواری امن زمین را زیر پای خویش...


" مارگوت بیگل " 

گوهر فروش *


یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم

تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم

تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز

من بیچاره همان عاشق خونین جگرم

خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام

جرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرم

منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی

هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم

پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت

پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم

عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر

عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم

هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود

که به بازار تو کاری نگشود از هنرم

سیزده را همه عالم به در امروز از شهر

من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم

تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم

گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم

تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس

خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم

از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر

شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم

خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت

شهریارا چه کنم لعلم و والا گهرم


 

" شهریار " 


* عنوان شعر متعلق به شاعر است.

اولین ایده


آدم‌های کوچک
به آدم‌های بزرگ فکر می‌کنند
و آدم‌های بزرگ
به ایده‌ها
من
فقط به تو فکر می‌کنم
کوچولوی قشنگم!
اصلاً
اگر فکر تو بگذارد
ایده‌های زیادی در سر دارم
اولیش این که؛
دوباره عاشقت شوم.



" عباس معروفی "

 

 

خلاصه ی حوصله م


امشب تمام حوصله ام را
در یک کلام کوچک
در «تو»
خلاصه کردم:
ای کاش می شد
یک بار
تنها همین
یک بار
تکرار می شدی!



" قیصر امین پور "

ای اولین و آخرین عمر من


خورشید جاودانه می درخشد 

در مدار خویش

مائیم که پا جای پای خود می نهیم و غروب می کنیم هرپسین

این روشنای خاطر آشوب در افق های تاریک دوردست

نگاه ساده فریب کیست

که همراه با زمین مرا به طلوعی دوباره می کشاند

ای راز 

ای رمز

ای همه روزهای عمر مرا اولین و آخرین.



" شبنم رضایی "