کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها
کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

شطرنج باز


...


پنداری شطرنج اندیشه ای است که ما را به جایی نمی رساند. نوعی ریاضیات است که معادله ای را به اثبات نمی رساند. هنری است که اثری به وجود نمی آورد. نوعی معماری و ساخت و ساز است که مواد و مصالحی ندارد ، اما از هر کتاب و هر بنایی پایدارتر است. این بازی به همه اقوام و ملل و به هر قرن و دورانی تعلق دارد. کسی نمی داند کدام یک از خدایان آن را به زمین آورده تا دلتنگی ها و بی حوصلگی ها را بزداید و روح و فکر آدمی را صیقل بدهد ؟

 

" شطرنج باز / اشتفان تسوایک "


شهر

... 

چه پر رمز و راز است این شهر ،

شهری که آسفالتهایش سیراب شده از خون است

و برای داشتن ذره ای احساس امنیت و آزادی باید جان بدهی.

این روزها انسان کمتر است

 و به آدم ها نمی شود اطمینان کرد.


آدم حیوان ناطق فاسدی ست که در پیله ی خود می پوسد.


این روزها به موش های جوی ها ،

 به گربه های آواره در کوچه ها بیشتر باید اطمینان کرد.

 

شهر من شهر آرامی ست که ساکنینش رنگ رخ باخته و جان روح از دست داده اند.

 


" شبنم رضایی " 


سوز چشم


جانم را بسوزان

دود خواهم شد

به چشمت ...



" حمید مهدوی (راهی ) "


نام های انتخابی


چند روز پیش به دوستی برخوردم که صنایع دست ساز خودش رو می فروخت. اسم هنریش پرسیدم .گفت " مریت " . وقتی معنیش پرسیدم گفت که اسم شخصیت مریت  کتاب " سینوهه " ست که خیلی تحت تاثیرش بوده!


به نظرم ایده خیلی جالبیه که آدم از اسم ها و شخصیت های کتابا توی زندگی هنری ، حرفه ای و ... استفاده کنه !مثلا اسم یه سفره خونه سنتی رو بذاری" داش آکل "! ... 


پ.ن : ادبیات و زبان فارسی غنی از اسم های خاص با معانی ناب هست فقط این ماییم که دچار فقر اطلاعاتی ، خلاقیت و  بعضا هویتی هستیم و برای هرچیزی یه اسم خارجی میذاریم! 


( من به انتخاب اون دوست احترام میذارم و این پی نوشت اصلا به معنی نفی انتخاب نام های خارجی نیست بلکه افراط در این موضوع آزاردهنده ست)

عدالت *


گفت روزی به من خدای بزرگ

نشدی از جهان من خشنود !

این همه لطف و نعمتی که مراست

چهره ت را به خنده ای نگشود !

این هوا ، این شکوفه ، این خورشید

عشق ، این گوهر جهان وجود

این بشر ، این ستاره ، این آهو

این شب و ماه و آسمان کبود !

این همه دیدی و نیاوردی

همچو شیطان ، سری به سجده فرود !

در همه عمر جز ملامت من

گوش من از تو صحبتی نشنود !

وین زمان هم در آستانه مرگ

بی شکایت نمی کنی بدرود !

گفتم : آری درست فرمودی

که درست است هر چه حق فرمود

خوش سرایی ست این جهان ، لیکن

جان آزادگان در آن فرسود

جای این ها که بر شمردی ، کاش

در جهان ذره ای عدالت بود .



" فریدون مشیری "


* عنوان شعر متعلق به شاعر است.