کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها
کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

مات


خواب دیدم تو به خاطره های من با خودت حسادت می کردی !

می گفتی کدامشان را بیشتر دوست داری

و من مات نگاهت می کردم ...

می گفتی : دیگر جایی نرویم ، کاری نکنیم ، تو آنقدر به آنها فکر می کنی که من را فراموش می کنی ...

و من مات نگاهت می کردم.

می گفتی : دیگر تعریف نکن که کجاها خیلی خوش گذشت ، کجا ، خیلی خوب بود ...

 

خیلی چیزها می گفتی.

و من همان وقت داشتم در سرم خاطره جدیدم با تو را می ساختم !

اینکه :

تو چقدر ماه بودی وقتی به خاطره هامون حسادت می کردی .

 


" صابر ابر " 



نظرات 1 + ارسال نظر
leyli دوشنبه 30 فروردین 1395 ساعت 03:37 ب.ظ http://garmayemahedey.blogfa.com

اووووففففف... عااالی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد