ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
با تو
محتاج به سخن گفتن نیستم
تنها نگریستن به چشهایت کافی است.
چشم هایی که دروازه اقیانوسی
آرام، عمیق و رازآلود اند.
من ناخدایی هستم
که کشتی ام را به شوق کشف تو در آب افکنده ام.
آوای اغواگر سیرنی را می شنوم
که مرا می خواند
{کشتی های درهم شکسته را می بینم}
آه !که وسوسه غرق شدن در این اقیانوس
بس عظیم است
اما، این تو نیستی.
تو باید الهه تنهای دریا باشی.
ورای این اقیانوس
جایی بر ساحل ایستاده ای
و موج ها بوسه بر پاهایت برهنه ات می زنند.
با لبخندی بر لبانت که یادآور ابدیت است.
و به این اقیانوس عظیم
که انعکاس چشم هایت است
می نگری ...
" شیزو "