ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
می گویند : درویشی بود که در کوچه و محله راه می رفت و می خواند : " هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی " . اتفاقا زنی مکاره این درویش را دید و خوب گوش داد که ببیند چه می گوید . وقتی شعر را شنید گفت : من پدر این درویش را درمی آورم.
زن به خانه رفت و خمیر درست کرد و یک فطیر شیرین پخت و کمی زهر هم لای فطیر ریخت و آورد و به درویش داد و رفت خانه اش و به همسایه ها گفت : من به این درویش ثابت می کنم که هر چه کنی به خود نمی کنی .
از قضا زن یک پسر داشت که هفت ساله بود و گم شده بود. یک دفعه پسر پیدا شد و برخورد به درویش و سلامی کرد و گفت : من از راه دور آمده ام و گرسنه ام. درویش هم همان فطیر شیرین زهری را به او داد و گفت : زنی برای ثواب این فطیر را برای من پخته ، بگیر و بخور جوان !
پسر فطیر را خورد و حالش به هم خورد و به درویش گفت : درویش ! این چی بود که سوختم ؟ درویش فوری رفت و زن را خبر کرد. زن دوان دوان آمد و دید پسر خودش است ! همان طور که توی سرش می زد و شیون می کرد ، گفت : حقا که تو راست گفتی ؛ هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی .
زهرا باقری – پانزده ساله ، دانش آموز ، یزد
فرنگیس رزمی نژاد – شانزده ساله ، خانه دار ، لاور رزمی خورموج ، بوشهر
یک هزار و سیصد و پنجاه و یک خورشیدی
یادداشت : قصه ی مثل : " هر که چاهی بکند بهر کسی اول خودش دوم کسی " به روایت آقای علی اکبر بازوبند نیشابوری قریب به همین مضمون است.
" تمثیل و مثل / سید ابوالقاسم انجوی شیرازی "
پژوهش : احمد وکیلیان