کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها
کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

حکم : سنگین برو سنگین بیا


وقتی یک نفر زیاد به خانه این و آن برود و گاه و بیگاه مزاحم مردم شود ، مثل " سنگین برو سنگین بیا " را برایش می زنند .

یک دختری بود بعد از آنکه شوهرش دادند و به خانه بخت رفت ، هر روز می رفت خانه پدر و مادرش . مادره هم برای این که دختر تازه عروسش بیشتر به خانه و زندگی خودش برسد ، یک روز با کنایه و اشاره و با زبانی که دختره ناراحت نشود بهش گفت : " سنگین برو سنگین بیا " . دختر که منظور مادرش را نفهمیده بود روز بعد وقتی میخواست به خانه مادرش برود چند تا سنگ ریزه به گوشه ی چهارقدش بست و رفت . وقتی مادر دید دخترش متوجه منظورش نشده است ، این بار گفت : "دخترم ، شیرین بیا شیرین برو ، سحر بیا و پسین * برو " . روز بعد دختره یک ظرف شیره هم با خودش برد . مادره که دید نخیر دختره منظورش را نمی فهمد ، گفت  : " دختر جانم کم بیا و کم برو " .

 


* پسین : عصر ، غروب


 

روایت کرمان  - سال یک هزار و سیصد و چهل و شش خورشیدی

" تمثیل و مثل / احمد وکیلیان "


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد