ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
گفت ما جمله احوال آدمی را یک به یک دانستیم و یک سر موی از مزاج و طبیعت و گرمی و سردی او از ما فوت نشد ، هیچ معلوم نگشت که آنچه در او باقی خواهد ماندن آن چه چیزی است؟
فرمود اگر دانستن آن به مجرد قول حاصل شدی ، خود به چندین کوشش و مجاهده به انواع محتاج نبودی و هیچ کس خود را در رنج نینداختی و فدا نکردی. مثلا یکی به بحر آمد غیر آب شور و نهنگان و ماهیان نمی بیند می گوید این گوهر کجاست ؟ مگر خود ، گوهر نیست.
گوهر به مجرد دیدن بحر ، کی حاصل شود ؟ اکنون ، اگر صد هزار بار آب دریا را طاس طاس بپیماید گوهر نیابد ، غواصی می باید تا به گوهر راه برد و انگاه هر غواصی نی : غواصی نیک بختی ، چالاکی .
منبع اصلی : فیه ما فیه جلال الدین محمد مولوی
تصحیح بدیع الزمان فروزانفر