کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها
کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

تو نیستی که ببینی ...


تو نیستی ، اما

وقتی به تو فکر میکنم

صدای آب  را

در رگ های خاک می شنوم.

گل سرخ حیاط

در آیینه ی نگاهم 

زود به زود می شکفد

و آسمان

پر از پروانه و بادبادک می شود.


تو نیستی ، اما

وقتی به تو فکر می کنم

دریا نزدیک تر می آید

ابرها سیاه دور می شوند

و باران

هر وقت بگویم می بارد.


تو نیستی ، اما

وقتی به تو فکر میکنم

تو را می بینم

در باغچه ایستاده ای

به گل ها آب می دهی !



" رضا کاظمی "


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد