کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها
کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

کتاب دریچه ای ست به جهان ناشناخته ها

تکه از تو


و تو گاهی هنوز به دیدنم می آیی

در هاله ای از نور و رنگ و خیال

و من ساعت ها و یا شاید سال ها

برایت

از دلم تنگی هایم می گویم

از بوسه هایی که طعم تو را نداشت

از آغوش های تهی از تو

از " دوستت دارم " هایی که وجودم را نلرزاند

از درختان خیابان ولیعصر

...

من هنوز تکه ای از تو را دارم

همچون قاب عکسی قدیمی درون گنجه

گاهی ، مثل امروز

که دلم هوایت را میکند

از گنجه بیرونت می آورم

تا غبارت را بزدایم

لبخند بزنم  

حالت را بپرسم

و به این فکر کنم که آیا شقیقه هایت سفید شده اند ؟

فندق را یادت هست ؟

حال دفترمان چطور است ؟ هنوز برگ سفید دارد ؟

هنوز هم از غذا ایراد میگیری ؟ ...

 

لحظه ای می گذرد ، شاید یک روز ، شایدم هزار سال

هر چه که بود تمام شد

اما من هنوز تکه ای از تو را دارم

تا قلبم را گرم نگه دارد در سردی این پاییز ابدی


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد