ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بشر به پایان خود رسیده است
و خدایان از زمین کوچ کردند
و آخرین منجی فریب شیطان بود تا آدمی مست از باده غرور به خیال آنکه هنوز حکومتش بر زمین به پایان نرسیده است با ددان و دیوان بتازد بر روان های بی گناه و بی زبان.
آنگاه که انسان چشم بست بر آتش فروزان هر موجود
آنگاه که سیاهی بر روح و قلب آدمی خیمه زد
درست در آن لحظه که بشر دست بر گوش هایش نهاد تا ضجه بی گناه هستی را نشوند
در آن لحظه شرافت و برکت از او گریخت و او محکوم شد به سرگردانی ابدی در تمنای لحظه ای آرامش و خواب خوش !
و خدایان تنها گریستند !
پ.ن : برای تمام بی صدایان این سرزمین که بی گناه سوزانده می شوند!